[نقش‌ِ دیگر]


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


(تولد دیگر)
بخشی از عقاید،تندروی‌ها،کج‌روی‌ها،نظرات،انتقادات،مطلق‌نگری‌ها، عواطف و روزمرگی‌های من.
.
.
.
.
https://t.me/Harfmanrobot?start=83879474223

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


گفتم یک نفر دلش برایم تنگ می‌شود! گفتم!


گفتید آنابل از موزه فرار کرده؟


باران هم گرفت.


الهی بمیرم برای خودم.


حتی بچه‌ها هم احساس نمی‌کنند که یک هم‌بازی کم دارند؟


یا حتی احساس نمی‌کنند جای آن کسی که وقتی می‌خواست قندان‌ها را بیاورد دست و پا چلفتی می‌شد و به طرز عجیبی درِ قندان‌ها از دستش می‌افتاد، خالی‌ست؟


واقعا هیچ‌کس احساس نمی‌کند که کسی نیست تا چای بیاورد و موقع تعارف کردن چای نفسش را حبس کند تا مبادا سینی از دستش بی‌افتد؟


کاش کسی دلش برایم تنگ شود و زنگ بزند و بگوید:"می‌خوای بیام دنبالت؟" من هم بین غرورم و خواسته‌ام مردد شوم و با اکراه بگویم"نه، مزاحم نمی‌شم." اما در دل خدا خدا کنم که بیشتر اصرار کند تا هرچه زودتر از این خانه هزارمتری و آن سگ سیاه کنار حیاط و تاریکی جنگل روبه‌رو خلاص شوم.
کاش کسی دلش برایم تنگ شود. یعنی چه که نبودنم را متوجه نیستند؟کسی باید سراغم را بگیرد بالاخره.


چطور دووم بیاریم؟


من از الان نگران غروب‌های بارونی پاییزم.


بعضی از روابط سراسر تحت تاثیر جبر اند. مثل هم‌کار، هم‌کلاسی، همسایه.
داشتم فکر می‌کردم کدام دوستم را خودم انتخاب کرده‌ام، بدون آن‌که جبر دخیل باشد.

پاسخ:هیچ‌کدام.
من انتخاب شده‌ام،کسی را انتخاب نکرده‌ام.


شد شد
نشد هم بیا باهم فحش بدیم.


[برای کسانی که ممکنه به کارشون بیاد]

دکتر ساینا و اسنپ دکتر رو معرفی کردند.
یکی‌ش رو امتحان می‌کنم و نتیجه رو می‌‌گم.


دوستان.
راهی، روشی، حرکت جدیدی رو می‌شناسید که برای ویزیت دکتر، نیاز به حضور فیزیکی نباشه و به صورت غیرحضوری پزشک ویزیت کنه ما رو؟


حساسیت پوستی هم مصبیتی‌ست. اسیر شدیم به قرآن.


همسر ملکه انگلیس مثل پدر پسر شجاع و داماد خانواده انصاریان خودش اسم نداره.


حضرات، موبایل‌ها نمی‌فهمند.
اگر می‌فهمیدند وسط یک بحث مهم خاموش نمی‌شدند.


دندان‌هایم را محکم بهم فشار می‌دهم. حجم بینی‌ام را دو برابر می‌کنم، دَم عمیقی می‌کشم و خودم را گم و گور می‌کنم.[ترجیحاً به اتاق می‌روم و در را می‌بندم تا لااقل کسی را نبینم.]

اما باز هم به سراغم می‌آیند و می‌پرسند "تو چرا این‌چنین می‌کنی؟ چرا قهر می‌کنی؟ چرا حرفت را نمی‌زنی؟ چرا جسارت گفتن نداری؟چرا خودت را سانسور می‌کنی؟ "

ایها‌الناس!
من جسارت گفتن دارم. اتفاقا زبان درازی هم دارم. پاسخ‌هایم همه در آستینم آماده هستند. اما، من از تنش دوری می‌کنم.
من می‌دانم اگر زبان باز کنم داد می‌زنم.
آنچه بگویم قلب‌شان را سوراخ می‌کند، نمی‌خواهم اذیت‌شان کنم.
فقط می‌خواهم رهایم کنند تا بارها به خودم بگویم'دنیا ارزشش رو نداره.'و باور کنم که دنیا ارزش ناراحت کردن دیگران را ندارد. گذشت باید.
اما رها نمی‌کنند.

عجب گیری کردیم آقا.


نگفتم وقتی عصبی هستم و اطرافم هستند و سوال می‌پرسند و خواسته دارند چه می‌کنم؟


وقتی عصبی‌ هستم در کمال احترام از اطرافیانم می‌خواهم "اطراف من نباشند،با من صحبت نکنند، سوالی نپرسند و در مجموع خواسته‌ای نداشته باشند. "
معمولا یکی دو ساعت، شاید هم کمتر، اگر رهایم کنند آرام خواهم شد و برای حل کردن مسئله به روش منطقی اقدام خواهم کرد.
مصیبت عظما این‌جاست که رها نمی‌کنند و دقیقا در همان وضعیت که ضربان قلبم بالا رفته، فشار خون بالا را در رگ‌های بدنم احساس می‌کنم و چیزی دائم در سرم می‌گوید: داد بزن.. داد بزن.. داد بزن.. و جیغ بنفشِ مهار شده‌ای گلویم را می‌فشارد، اطرافم هستند. با من حرف می‌زنند، از من سوال می‌پرسند و چیزهای مختلفی از من می‌خواهند.


مگر نمی‌گویند خشم‌تان را کنترل کنید؟
این روش من است. چرا متوجه نیستند بارالها.

20 last posts shown.

67

subscribers
Channel statistics