✔️چه قرابتی میان "استاد ملکیان" و "آیت الله سیدان" وجود دارد؟🔻
🔸مهدی صدفی
🔹کسی که با این دو بزرگوار آشنایی مختصری داشته باشد و از نزدیک آنها را دیده باشد، میتواند درجه قابل قبولی از صدق گفتار و نفس سلیم را در آنها بیابد. هر دو در فضای عنکبوتگرفته پیرامونشان منادی منش تروتازهای هستند. اما آنچه آن دو را از وجهه درونیتری بهم پیوند میزند، ضدیت با روح فلسفه و تمسک به چیزی است که در فضای سادهاندیشی امروز خریدار بسیار دارد. چیزی که کف جامعه بهتر با آن ارتباط برقرار میکند، کفی که از بافتههای خیل عظیمی از بظاهر نخبگان خسته شده. ملکیان زمانی نابغه حوزه علمیه بود و در جمع محدود و نخبگانی مصباح زبانزد. کسی که امتحان علمی ورود به حلقه مصباح را برگزار میکرد و به زبان انگلیسی و فلسفه غرب آشنایی خوبی داشت. متأسفانه ایشان با پشتکار ستودنی فلسفه غرب را مطالعه کرده بود و حوزه علمیه که نیازمند دانستن افکار جدید بود از کانال ایشان با غرب آشنا میشد.
🔹افست تاریخ فلسفه ۴ جلدی ایشان هنوز هم در کتابفروشی های قم پیدا میشود. نبوغ او توانسته بود نکات زیبایی را از فلسفه استخراج کند و با بیان زیبای ایشان قوت متن را دوچندان کند. اما از بد حادثه در فلسفه نبوغ و پشتکار شاید شرط لازم باشد اما مسلما کافی نیست. در فلسفه آن هم فلسفه غرب استاد نیاز است، وگرنه انسان ره به مقصود نخواهد برد و در سطح آن خواهد ماند. امروزه برای هر کسی که دستی بر آتش فلسفه غرب داشته باشد، واضح است که ملکیان دل در گرو فلسفه نداشته است و هر روز بیش از دیروز در روانشناسی فرو میرود.
🔹او که زمانی استاد بلامنازع فلسفه غرب و پرچمدار آن در حوزه علمیه قم بود، مذاق فلسفه تحلیلی را بر صدر پژوهشهای حوزوی نشاند. گرچه با عبور از دوره غولهای فلسفه اسلامی، صورت نوپدید منطقی فلسفه اسلامی به فلسفه تحلیلی پهلو میزند، اما تا فلسفه قارهای غرب درست در حوزههای علمیه جا نیفتد، سخن گفتن از شناخت ماهیت غرب و علوم انسانی برآمده از این هویت بیمعنا خواهد بود و فلسفه روز به روز تحلیل خواهد رفت و نگاههای تفکیکی برصدر معارف آن خواهد نشست. ملکیان هر چند حوالت حوزه را در تقویت مکتب میبیند و البته خود را جدا از آن میداند، هنوز نپذیرفته است که خود بیش از هر کسی با تبیین نادرست از فلسفه به این امر دامان زده است.
@namehayehawzavi
🔸مهدی صدفی
🔹کسی که با این دو بزرگوار آشنایی مختصری داشته باشد و از نزدیک آنها را دیده باشد، میتواند درجه قابل قبولی از صدق گفتار و نفس سلیم را در آنها بیابد. هر دو در فضای عنکبوتگرفته پیرامونشان منادی منش تروتازهای هستند. اما آنچه آن دو را از وجهه درونیتری بهم پیوند میزند، ضدیت با روح فلسفه و تمسک به چیزی است که در فضای سادهاندیشی امروز خریدار بسیار دارد. چیزی که کف جامعه بهتر با آن ارتباط برقرار میکند، کفی که از بافتههای خیل عظیمی از بظاهر نخبگان خسته شده. ملکیان زمانی نابغه حوزه علمیه بود و در جمع محدود و نخبگانی مصباح زبانزد. کسی که امتحان علمی ورود به حلقه مصباح را برگزار میکرد و به زبان انگلیسی و فلسفه غرب آشنایی خوبی داشت. متأسفانه ایشان با پشتکار ستودنی فلسفه غرب را مطالعه کرده بود و حوزه علمیه که نیازمند دانستن افکار جدید بود از کانال ایشان با غرب آشنا میشد.
🔹افست تاریخ فلسفه ۴ جلدی ایشان هنوز هم در کتابفروشی های قم پیدا میشود. نبوغ او توانسته بود نکات زیبایی را از فلسفه استخراج کند و با بیان زیبای ایشان قوت متن را دوچندان کند. اما از بد حادثه در فلسفه نبوغ و پشتکار شاید شرط لازم باشد اما مسلما کافی نیست. در فلسفه آن هم فلسفه غرب استاد نیاز است، وگرنه انسان ره به مقصود نخواهد برد و در سطح آن خواهد ماند. امروزه برای هر کسی که دستی بر آتش فلسفه غرب داشته باشد، واضح است که ملکیان دل در گرو فلسفه نداشته است و هر روز بیش از دیروز در روانشناسی فرو میرود.
🔹او که زمانی استاد بلامنازع فلسفه غرب و پرچمدار آن در حوزه علمیه قم بود، مذاق فلسفه تحلیلی را بر صدر پژوهشهای حوزوی نشاند. گرچه با عبور از دوره غولهای فلسفه اسلامی، صورت نوپدید منطقی فلسفه اسلامی به فلسفه تحلیلی پهلو میزند، اما تا فلسفه قارهای غرب درست در حوزههای علمیه جا نیفتد، سخن گفتن از شناخت ماهیت غرب و علوم انسانی برآمده از این هویت بیمعنا خواهد بود و فلسفه روز به روز تحلیل خواهد رفت و نگاههای تفکیکی برصدر معارف آن خواهد نشست. ملکیان هر چند حوالت حوزه را در تقویت مکتب میبیند و البته خود را جدا از آن میداند، هنوز نپذیرفته است که خود بیش از هر کسی با تبیین نادرست از فلسفه به این امر دامان زده است.
@namehayehawzavi