ساعت۵:۲۶ دقیقه صبح بود.ازخواب پریدم.گونه هام خیس بود.توجه شدم گریه کردم.یادمه خوابتو دیدم.اومده بودی پیشم.ولی خیلی دور بودی ازم.چرا هی میایی تو خوابم؟میشه بزاری بخوابم؟به اندازه کافی بهت فکر نمیکنم که حتی توی خوابمم میایی؟فرشته ی دوست داشتی. من که همیشه به یادتم.راستی هنوز عادت یخ خوردنتو داری؟من دارما میخوام ترکش کنم ولی اخه مورد علاقه توهم بود ما با هم میشستیم یخ میخوردیم.ذوق چشماتو وقتی میرفتم یخ میاوردم پیشت میشستم یادمه هنوز.راستی چرا عروسکمو با خودت بردی؟ نمیدونستی اون برا منه؟من فقط اونو داده بودم بهت که سرگرم باشی نه اینکه وقتی میری با خودتت ببری .چرا خاطره هارو گرفتی ازم و بردیشون.جای زخمت کمرنگ شده میشه بیایی دوباره زخمش کنی ؟میشه خودتم برگردی باهاشون؟
دلم برات تنگ شده اسپرسوی شیرینم:)
N.F