💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
#آهو
#پارت_چهل_و_پنجم
- اینا را نگفتم که ناراحتتون کنم . اینا را گفتم تا بفهمید برای چی نگرانم
- متوجه منظورتون نمی شم؟
- بعد از مرگ پدرم دست مادرم رو گرفتم اوردم تهران . از اون موقع عذاب وجدان یک لحظه راحتم نمی ذاره همیشه فکر می کنم اگه نمی آمدم تهران . اگه حواسم به ماهور بود . اگه خودم و اونقدر غرق درس و پیشرفت نمی کردم الان هم ماهور زنده بود و هم پدرم .
- خدا هر دوشون را بیامرزد ولی من واقعا ربط این قضیه را به خودم نمی فهمم.
- قضیه امیر طاهاست . امیر طاها برای من فقط یه دوست نیست مثل برادره. نمی خوام اشتباهی رو که سر ماهور کردم سر امیر طاها هم بکنم . نمی خوام امیر طاها را ول کنم تا راه ماهور را بره و فقط پشیمونیش برای من بمونه
- مگه امیر طاها چیکار می کنه؟
- نگو که نمی دونی ؟ تو دختر باهوشی هستی
- من واقعا چیزی نمی دونم
- امیر طاها مدتی با یه گروه از بچه های شر دانشگاه دوست شده . بچه های که فکر و ذکرشون پارتی و خوشگذرونی. امیر طاها بیشتر وقتش را توی این مهمونی ها می گذرونه . خودم دو بار وقتی بد جوری مست کرده بود از توی مهمونی کشیدمش بیرون . البته این مال قبل از اومدن تو بود. از وقتی سعی کردم جلوش رو بگیرم با من سر سنگین شد و سعی کرد ازم فاصله بگیره . الان زیاد از احوالش خبر ندارم ولی از اونجایی که خیلی کم میاد خونه معلومه هنوز هم با همون بچه ها می گرده . امیر طاها مثل قبل از من حرف شنوی نداره . امیدوارم تو کمکم کنی که بتونیم جلویش و بگیریم .نمی خوام امیر طاها بشه یکی مثل ماهور
- چرا فکر می کنید کاری از دست من بر میاد؟
- تو زنشی
- زن ، واقعا به حرفی که می زنید اعتقاد دارید. از نظر امیر طاها من یه دختر بی اصل و نصب و بی سواد هستم که برای چندر غاز پول حاضر شدم صیغه اش بشم. امیر طاها هیچ وقت به حرف من گوش نمی ده.
- چرا صیغه اش شدی؟
- فکر کردید انتخاب دیگه ای داشتم . حاج سالار خودش برید و خودش دوخت بعد هم تن من امیر طاها کرد.
- به هر حال تو زنشی نمی تونه تو را نا دیده بگیره
- شما هیچی نمی دونید . من زنش نیستم من خدمتکارشم . کاری از دست من بر نمیاد . امیر طاها عارش میاد با من حرف بزنه . عارش میاد من را به کسی نشون بده . فکر می کنید چه کاری از دست من بر میاد.
- اگه بلای سر امیر طاها بیاد که تو می تونستی جلوش را بگیری چه طور می خوای با وجدانت کنار بیای
- می گید چیکار کنم؟
- بهش نزدیک شو . خواهش می کنم . من برای امیر طاها نگرانم . کمکش کن
لحن ملتمسانه ی ماهان دلم را بدرد می آورد. نفس عمیقی می کشم ومی گویم :
#آهو
#پارت_چهل_و_پنجم
- اینا را نگفتم که ناراحتتون کنم . اینا را گفتم تا بفهمید برای چی نگرانم
- متوجه منظورتون نمی شم؟
- بعد از مرگ پدرم دست مادرم رو گرفتم اوردم تهران . از اون موقع عذاب وجدان یک لحظه راحتم نمی ذاره همیشه فکر می کنم اگه نمی آمدم تهران . اگه حواسم به ماهور بود . اگه خودم و اونقدر غرق درس و پیشرفت نمی کردم الان هم ماهور زنده بود و هم پدرم .
- خدا هر دوشون را بیامرزد ولی من واقعا ربط این قضیه را به خودم نمی فهمم.
- قضیه امیر طاهاست . امیر طاها برای من فقط یه دوست نیست مثل برادره. نمی خوام اشتباهی رو که سر ماهور کردم سر امیر طاها هم بکنم . نمی خوام امیر طاها را ول کنم تا راه ماهور را بره و فقط پشیمونیش برای من بمونه
- مگه امیر طاها چیکار می کنه؟
- نگو که نمی دونی ؟ تو دختر باهوشی هستی
- من واقعا چیزی نمی دونم
- امیر طاها مدتی با یه گروه از بچه های شر دانشگاه دوست شده . بچه های که فکر و ذکرشون پارتی و خوشگذرونی. امیر طاها بیشتر وقتش را توی این مهمونی ها می گذرونه . خودم دو بار وقتی بد جوری مست کرده بود از توی مهمونی کشیدمش بیرون . البته این مال قبل از اومدن تو بود. از وقتی سعی کردم جلوش رو بگیرم با من سر سنگین شد و سعی کرد ازم فاصله بگیره . الان زیاد از احوالش خبر ندارم ولی از اونجایی که خیلی کم میاد خونه معلومه هنوز هم با همون بچه ها می گرده . امیر طاها مثل قبل از من حرف شنوی نداره . امیدوارم تو کمکم کنی که بتونیم جلویش و بگیریم .نمی خوام امیر طاها بشه یکی مثل ماهور
- چرا فکر می کنید کاری از دست من بر میاد؟
- تو زنشی
- زن ، واقعا به حرفی که می زنید اعتقاد دارید. از نظر امیر طاها من یه دختر بی اصل و نصب و بی سواد هستم که برای چندر غاز پول حاضر شدم صیغه اش بشم. امیر طاها هیچ وقت به حرف من گوش نمی ده.
- چرا صیغه اش شدی؟
- فکر کردید انتخاب دیگه ای داشتم . حاج سالار خودش برید و خودش دوخت بعد هم تن من امیر طاها کرد.
- به هر حال تو زنشی نمی تونه تو را نا دیده بگیره
- شما هیچی نمی دونید . من زنش نیستم من خدمتکارشم . کاری از دست من بر نمیاد . امیر طاها عارش میاد با من حرف بزنه . عارش میاد من را به کسی نشون بده . فکر می کنید چه کاری از دست من بر میاد.
- اگه بلای سر امیر طاها بیاد که تو می تونستی جلوش را بگیری چه طور می خوای با وجدانت کنار بیای
- می گید چیکار کنم؟
- بهش نزدیک شو . خواهش می کنم . من برای امیر طاها نگرانم . کمکش کن
لحن ملتمسانه ی ماهان دلم را بدرد می آورد. نفس عمیقی می کشم ومی گویم :