Forward from: ?خاتون?
زیر هیجده سال جوین نشن لطفا ❗️
❌ #استاد_دانشگاه به شاگردش نزدیک شده ولی دختر خبر نداره که استادش عضو #مافیاس..
#پارت۷۸
بالای سرم که ایستاد نفس توی #سینم حبس شد . این چه مصیبتی بود که توش #گیر کرده بودم . دستام و مشت کردم و سعی کردم انقدر نزدیک بودنش و #تحمل کنم .
رونیا با مشت به #بغل پام کوبید ولی من حواسم به استاد بود که آروم کنارم ته کلاس ایستاده بود و رو به #بچه ها شروع به حرف زدن کرد.
دستشو پشت #صندلیم گذاشته بود . بچه ها به روبه روشون نگاه میکردن .سرم پایین بود که حس کردم #دست استاد زیر #مقنعه ام رفت و پشت #گردنم و آروم #ماساژ داد.
نگاه گشاد شدمو بهش دادم که لبخندی روی #لباش بود .
خودمو جلو کشیدم که #محکم دستشو روی #شونم فشار داد و دستشو آروم توی مانتوم کرد و #سینه ام و گرفت و فشار داد.
قلبم توی دهنم بود ، چشمام چرخید تا ببینم کسی دید یا نه ، یکم #مالید و بعد دراورد و به سمت تخته رفت. برگشت چشمک #شیطونی زد و شروع به ادامه درس کرد.
قرار ما این نبود که توی #دانشگاه...
#غیر_اخلاقی_ترین_رمان_انلاین
https://t.me/joinchat/AAAAAERNiqx9KUVTqEkhuA
زیر هیجده سال جوین نشن لطفا ❗️
❌ #استاد_دانشگاه به شاگردش نزدیک شده ولی دختر خبر نداره که استادش عضو #مافیاس..
#پارت۷۸
بالای سرم که ایستاد نفس توی #سینم حبس شد . این چه مصیبتی بود که توش #گیر کرده بودم . دستام و مشت کردم و سعی کردم انقدر نزدیک بودنش و #تحمل کنم .
رونیا با مشت به #بغل پام کوبید ولی من حواسم به استاد بود که آروم کنارم ته کلاس ایستاده بود و رو به #بچه ها شروع به حرف زدن کرد.
دستشو پشت #صندلیم گذاشته بود . بچه ها به روبه روشون نگاه میکردن .سرم پایین بود که حس کردم #دست استاد زیر #مقنعه ام رفت و پشت #گردنم و آروم #ماساژ داد.
نگاه گشاد شدمو بهش دادم که لبخندی روی #لباش بود .
خودمو جلو کشیدم که #محکم دستشو روی #شونم فشار داد و دستشو آروم توی مانتوم کرد و #سینه ام و گرفت و فشار داد.
قلبم توی دهنم بود ، چشمام چرخید تا ببینم کسی دید یا نه ، یکم #مالید و بعد دراورد و به سمت تخته رفت. برگشت چشمک #شیطونی زد و شروع به ادامه درس کرد.
قرار ما این نبود که توی #دانشگاه...
#غیر_اخلاقی_ترین_رمان_انلاین
https://t.me/joinchat/AAAAAERNiqx9KUVTqEkhuA