-ابیگل هابز
ابیگل تنهاست...به معنای واقعی کلمه تنهاست تو چند سال عمری که سپری کرده تنها کسی که واقعا از صمیم قلب عاشقش بوده پدرش بوده و پدرش هم...یه دیوونس که تنها راه ابراز علاقه جنون امیزش به ابیگل اسیب زدن بهشه! این دختر اونقدری نسبت به احساساتش تعهد داره که با وجود میلِ پدر به کشتن دخترش بازم با اختیار و اگاهی طعمه جیکوب هابز بشه...
تو و ابیگل هردوتون تنهایین ....اکثر کسایی که نزدیکتون میشن برای سود و منفعت خودشون همچین کاری کردن و شما با وجود این که میدونید مقصر نیستین گناهشون رو به گردن میگیرین چون دوسشون دارین...این ویژگی برای خودتونم عجیبه چطوری مرز عشق و نفرت باهم قاطی میشن؟ چطوری قلب پر از زخمتون قدرت بیان کردن احساساتش رو نداره؟ اشک های شما تو خلوت اتاق بیرون میریزن و صدای خندههاتون فقط وقتی تو جمعید شنیده میشه. از این که احمق فرضتون کنن بدتون میاد چون واقعا باهوشین فقط زور احساساتتون به منطقتون میچربه ...گاهی برای داشتن همچین شخصیتی از خودتون بدتون میاد
شما گرم و راحت به نظر میاین ولی از درون نگرانید بازم اسیب ببینید پس سخت اعتماد میکنید
تو کافی هستی ابیگل~
____
@my_savedmessages
ابیگل تنهاست...به معنای واقعی کلمه تنهاست تو چند سال عمری که سپری کرده تنها کسی که واقعا از صمیم قلب عاشقش بوده پدرش بوده و پدرش هم...یه دیوونس که تنها راه ابراز علاقه جنون امیزش به ابیگل اسیب زدن بهشه! این دختر اونقدری نسبت به احساساتش تعهد داره که با وجود میلِ پدر به کشتن دخترش بازم با اختیار و اگاهی طعمه جیکوب هابز بشه...
تو و ابیگل هردوتون تنهایین ....اکثر کسایی که نزدیکتون میشن برای سود و منفعت خودشون همچین کاری کردن و شما با وجود این که میدونید مقصر نیستین گناهشون رو به گردن میگیرین چون دوسشون دارین...این ویژگی برای خودتونم عجیبه چطوری مرز عشق و نفرت باهم قاطی میشن؟ چطوری قلب پر از زخمتون قدرت بیان کردن احساساتش رو نداره؟ اشک های شما تو خلوت اتاق بیرون میریزن و صدای خندههاتون فقط وقتی تو جمعید شنیده میشه. از این که احمق فرضتون کنن بدتون میاد چون واقعا باهوشین فقط زور احساساتتون به منطقتون میچربه ...گاهی برای داشتن همچین شخصیتی از خودتون بدتون میاد
شما گرم و راحت به نظر میاین ولی از درون نگرانید بازم اسیب ببینید پس سخت اعتماد میکنید
تو کافی هستی ابیگل~
____
@my_savedmessages