💭 : بیونگهی برای تولدت کاری کرد ؟
چوجی : درسته! راستش دیروز خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. دیروز دقیقا روزِ قبل تولدم ، برای اعضا سوشی سفارش دادم. میخواستم از آسانسور بیرون بیام که یهنفر رو دیدم ولی فکر میکردم یکی از ساکنهای اونجاست برای همین فقط از کنارش گذشتم ، ولی اون شخص بیونگهی بود. بیونگهی اینطوری بود که ' اوه؟ ' و متوجه شدم که اون شخص بیونگهیه ، رفتم پیشش و ازش پرسیدم ' این چیه؟ توی دستات چیه؟ ' بیونگهی گفت که برای من سوپ جلبک خریده و من خیلی متاثر شدم. من وقتی ' سوپ جلبک ' رو شنیدم فهمیدم که فردا تولدمه ، فکرکنم تولدم رو یادم رفته بود.
چوجی : درسته! راستش دیروز خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. دیروز دقیقا روزِ قبل تولدم ، برای اعضا سوشی سفارش دادم. میخواستم از آسانسور بیرون بیام که یهنفر رو دیدم ولی فکر میکردم یکی از ساکنهای اونجاست برای همین فقط از کنارش گذشتم ، ولی اون شخص بیونگهی بود. بیونگهی اینطوری بود که ' اوه؟ ' و متوجه شدم که اون شخص بیونگهیه ، رفتم پیشش و ازش پرسیدم ' این چیه؟ توی دستات چیه؟ ' بیونگهی گفت که برای من سوپ جلبک خریده و من خیلی متاثر شدم. من وقتی ' سوپ جلبک ' رو شنیدم فهمیدم که فردا تولدمه ، فکرکنم تولدم رو یادم رفته بود.