بعد از ساعتها قدم زدن تو سرمای دسامبر و گوش کردن به پلی لیستِ Reminder ش بلاخره بغضش شکست و اشک تموم صورتش رو خیس کرد. با دستایی که میلرزید شروع به تایپ کردن کرد. برای مخاطبی که حتی پیامش رو نمیدید:
_هیونگ من حالت چشمات وقتی ک بی هیچ حرفی بهشون زل میزدم یادم نمیره. اونجوری ک بدون بروز هیچ واکنشی جز پلک زدن تو قهوه ایه چشمای هم خیره میشدیم. نگاهت بهم حس تماشا کردن شب رو داشت؛چون تو بشدت شبیهش بودی.
من جلوی صندلیت روی زمین کلاس مینشستم و همینجوری بی هیچ دلیلی بهت خیره میشدم، انگار که داشتم تلاش میکردم طرحشونو بخاطر بسپارم.
ولی الان حتی نمیدونم به چه اسمی صدات میکنن. اما تو چه تو ذهنم چه تو دلم همیشه برام هیونگ بودی.
خودتو نمیتونم بغل بگیرم چون ندارمت . اما میشه تصورتو به
آغوش بکشم؟! میخوام شده حتی برای آخرین بار ببینمت. همین برام کافیه. همینکه بدونم سالمی و هنوزم وجود داری باعث میشه دیگه غمی نداشته باشم. حتی اگر نتونم هرروز ببینمت، عطرتو بو بکشم یا در آغوشت بگیرم، دیگه مهم نیست؛ چون بلاخره بعد از سالها دیدمت.
برای همیشه دوستت دارم تنها هیونگ قلب تیره و تار من...
Visky~
_هیونگ من حالت چشمات وقتی ک بی هیچ حرفی بهشون زل میزدم یادم نمیره. اونجوری ک بدون بروز هیچ واکنشی جز پلک زدن تو قهوه ایه چشمای هم خیره میشدیم. نگاهت بهم حس تماشا کردن شب رو داشت؛چون تو بشدت شبیهش بودی.
من جلوی صندلیت روی زمین کلاس مینشستم و همینجوری بی هیچ دلیلی بهت خیره میشدم، انگار که داشتم تلاش میکردم طرحشونو بخاطر بسپارم.
ولی الان حتی نمیدونم به چه اسمی صدات میکنن. اما تو چه تو ذهنم چه تو دلم همیشه برام هیونگ بودی.
خودتو نمیتونم بغل بگیرم چون ندارمت . اما میشه تصورتو به
آغوش بکشم؟! میخوام شده حتی برای آخرین بار ببینمت. همین برام کافیه. همینکه بدونم سالمی و هنوزم وجود داری باعث میشه دیگه غمی نداشته باشم. حتی اگر نتونم هرروز ببینمت، عطرتو بو بکشم یا در آغوشت بگیرم، دیگه مهم نیست؛ چون بلاخره بعد از سالها دیدمت.
برای همیشه دوستت دارم تنها هیونگ قلب تیره و تار من...
Visky~