امروز سالروز درگذشت فریدون توللی (۱۲۹۸-۱۳۶۴) باستانشناس و شاعر معاصر زاده ی شیراز است.
#ب_پ
@andishehsarapubتوللی فراز و نشیب های زیادی را در عمر خود دید و تلخی روزگارش در بسیاری از اشعار او دیده می شود.
در شش سالگی مادرش را از دست داد، سال های جوانی، شاهد جنگ جهانی دوم و ورود متفقین به ایران بود؛
در سال ۱۳۲۲ به خاطر نوشته های انتقادی اش به روستایی از توابع لار تبعید شد.
در سال ۱۳۲۳ به حزب توده پیوست اما پس از سه سال، از آن جدا شد و درباره این جدایی چنین سرود:
آن بت که به ما آیه ی تعظیم همی خواند
از بتکده کندیم و فکندیم و شکستیم
خاموشی ما زاده ی بی بال و پری نیست
ما نیز اگر پای دهد صاحبِ دستیم
و خلاصه اینکه:
المنتلله که از این شعبده جستیم
پس از جدایی توللی، آل احمد و چند روشنفکر از حزب توده، "صادق هدایت" در نامه ای به توللی نوشت:
«خیانت دو سه جانبه بود. حالا تودهایها خودشان را [...]مالی میکنند که اصل واقعه را بپوشانند.
به هر حال باید [...] ِ خودمان را قاشق قاشق بخوریم و به به بگوییم!»
توللی که از حامیان دکتر مصدق در شیراز بود پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ (علیه مصدق) خانه اش توسط مخالفان مصدق غارت شده، به آتش کشیده شد.
توللی پس از آن در حدود یک سال مخفیانه زیست اما دستگیر و به اعدام محکوم شد و با وساطت یک نظامی ارشد از اعدام نجات یافت.
این ابیاتِ انتقادی بخشی از یکی از اشعار اوست که در سال ۱۳۴۱ خورشیدی سروده شده و تمام آن سیاه تر از آن است که انتشارش پسندیده باشد:
ور زانكه خود غرور تو بر فضل و دانش است
حاشا كه اعتنا به چنين گوهرت كنند
رو قهرمان وزنه شو ار كامَت آرزوست
تا خارِ چشم مردم دانشورت كنند
این شعر توللی را سال هاست که در نوشته های مختلف نوشته یا در کلاس درس خوانده ام:
دانم ولی چه سود که اندرزِ روزگار
چون پندِ پیر و صحبت آموزگار نیست
تا روزگارِ تجربه آید به سر، دریغ
عفریتِ مرگ خنده زند "روزگار نیست"
@pakruh@andishehsarapub