🔴 "فراز بوف" 🔴
✏️محمدرضا روحانی
🏴نوشتن درباره کسی که تازه رخ در خاک کشیده سخت است. اما وقتی به ذات هنر و کار هنرمند نگریسته می شود که پیوسته در حال مقابله با نیستی است تلاش و برای ماندگاری، مرگ واژه حقیری است.
وحید نصیریان با باز آفرینی سه قطره خون صادق هدایت جانی تازه به اثری بخشید که سالها پیش در ادبیات ایران درخشیده بود و داستان کوتاه ایران را به جایگاه رفیعی رسانده بود. برای پرداختن به این اثر درست آن دیدم تا از منظر بینامتنیت که کشف قرن بیستم است به این دو اثر بنگرم. پیش از شروع لازم است تعریفی از بینامتنیت بدهم: "هیچ آغازی وجود ندارد؛ همواره یا تداوم است یا تکرار، دگرگونی و تقلید بر چیزی از پیش موجود استوار می شوند. بنابر این، هر نظریه و کنشی دارای گذشته ای است. اصول بینامتنیت نیز بر اساس همین گزاره ها شکل گرفته است. به عبارت دقیق تر، بر پایه اصل اساسی بینامتنیت، هیچ متنی بدون پیش متن نیست و متن ها همواره بر پایه متن های گذشته بنا می شوند."1 اما آنچه در این جا قصد دارم به آن بپردازم خوانش فیلمساز از یک متن ادبی است. چون متون مختلف در اینجا دو مدیوم جداگانه که با هم روابط بینامتنی دارند مورد مطالعه قرار می گیرد.
1. سه قطره خون صادق هدایت اثری است که با زمان بازی کرده و روایتی غیرخطی ارائه می دهد. راوی احمد است، و در جایی از دید سیاوش روایت می شود، مکان مشخص نیست. بین بیمارستان یا تیمارستان یا زندان در نوسان است. مدیر هر کدام از این مکان ها را ناظم خطاب می کند، و با این خطاب باز بیشتر سر در گم می شویم، وقتی می گوید همه چیز زیر سر ناظم است. بیشتر می مانیم که به چی اشاره دارد. می شود به تجزیه و تحلیل آن متن نیز پرداخت. اما ترجیح می دهم در خوانش فیلمساز از متن ادبی به آن متن راه یابیم. خوانش فیلمساز از متن ادبی بر دوگانه خوانش محاکاتی و خوانش نشانه ای دلالت دارد
2. "خوانش محاکاتی خوانشی است که بر اساس مقایسه و شباهت های صور متنی با منابع واقعی و بیرونی صورت می گیرد. "2ساختار فیلم قطع ندارد و یک فضای سیال دارد که تنها در چند جا روی شخصیت ها مکث می کند. متن هدایت پیوسته نیست و چند جا با نقطه چین کردن یک سکوت طولانی را به رخ می کشد. برای روشن شدن شیوه برخورد او چند ثانیه از کار را توضیح می دهم.
الف: فیلم با پرواز جغدی شروع می شود، از پایین کادر وارد شده و از بالای کادر خارج می شود، بوفی که به جای پنجه دستی انسانی دارد. دوربین از بالای سرشاخه ادامه می یابد در کادر ظاهر شده به تنه می رسد و مردی که در پایین آن ایستاده است، توقع مکث داریم، اما بی وقفه می گذرد پای مرد بر جایی قرار ندارد، از همین نخست می گوید که گویی هیچ عنصر واقعی وجود ندارد، همه چیز از خیال او می گذرد. پاهای او از کادر خارج می شود، و تصویر زنی در یک دایره که سریع می گذرد. از فضای کوچه ای سر در می آوریم، پیچ در پیچ می گذریم، در کوچه به مردی می رسیم که نشسته، رنگ زرد و کمی آبی در کنار پنجره ها و مرد دیگری که سر کوچه ایستاده است. از آن نیز می گذریم مردی فریاد می کشد، دستی در پنجره دیگر، دستی آویزان از پنجره ای ، دستی در زنجیر و مرد نشسته در قاب دری که برای او کوچک است و حالت نشسته او قاب در را پر کرده است. از کوچه ای که دست مرد در زنجیر است می گذرد و ارد کوچه می شود.
شیوه روایت او پیوسته و سیال است. او به شکل کامل و روایی و منطبق با متن پیش نمی رود اما چینش خاص خود را پیش می برد. این شیوه برخورد او باعث می شود دریابیم که او به خوانش دیگری نیز نظر دارد، و آن خوانش نشانه ای است. "خوانش نشانه ای بر اساس پیوند متن با خود و متن های دیگر تعریف می شود."
3
ب. در متن اصلی هدایت لباس افراد بیمار یا زندانی را زرد توصیف می کند، فیلمساز این رنگ زرد را نخست در دیوارها بعد به چشمان گربه ها و بعدتر چشمان سیاوش که زیر درخت رخساره را می بوسد سرایت می دهد. یادر متن اصلی : "همان اتاق آبی که تا کمرکش آن کبود است."4 این اشاره به رنگ را در لابلای کار می آورد.
4. در مورد خوانش نشانه ای باز به این نکته می شود اشاره کرد که او در پیوند با خود مسیری خاص را پیش رو می گذارد و علاوه بر دوربین سیال و مسیر یکپارچه، خود خطوط نیز از حالت صاف خارج شده و به منحنی روی می آورد. در جایی در وسط کوچه به گودالی گرد می رسیم که چند نفر هم چون زندانی مسیری دایره وار را طی می کنند. و این رویکرد شیوه بیانی زنانه بدون تاکید بر جنسیت روی می آورد که خود بحث دیگری را می طلبد.
در پایان باید گفت که فیلمساز با خوانش خود از اثر ارزشمند هدایت، به اثری او جانی دیگر بخشیده است.
1. دکتر بهمن نامورمطلق.درآمدی بر بینامتنیت. تهران. انتشارات سخن. چاپ نخست1390.
4. صادق هدایت. سه قطره خون.
🚩تهیه شده در کانال نقد پیل بان
https://t.me/pilbancriticism
✏️محمدرضا روحانی
🏴نوشتن درباره کسی که تازه رخ در خاک کشیده سخت است. اما وقتی به ذات هنر و کار هنرمند نگریسته می شود که پیوسته در حال مقابله با نیستی است تلاش و برای ماندگاری، مرگ واژه حقیری است.
وحید نصیریان با باز آفرینی سه قطره خون صادق هدایت جانی تازه به اثری بخشید که سالها پیش در ادبیات ایران درخشیده بود و داستان کوتاه ایران را به جایگاه رفیعی رسانده بود. برای پرداختن به این اثر درست آن دیدم تا از منظر بینامتنیت که کشف قرن بیستم است به این دو اثر بنگرم. پیش از شروع لازم است تعریفی از بینامتنیت بدهم: "هیچ آغازی وجود ندارد؛ همواره یا تداوم است یا تکرار، دگرگونی و تقلید بر چیزی از پیش موجود استوار می شوند. بنابر این، هر نظریه و کنشی دارای گذشته ای است. اصول بینامتنیت نیز بر اساس همین گزاره ها شکل گرفته است. به عبارت دقیق تر، بر پایه اصل اساسی بینامتنیت، هیچ متنی بدون پیش متن نیست و متن ها همواره بر پایه متن های گذشته بنا می شوند."1 اما آنچه در این جا قصد دارم به آن بپردازم خوانش فیلمساز از یک متن ادبی است. چون متون مختلف در اینجا دو مدیوم جداگانه که با هم روابط بینامتنی دارند مورد مطالعه قرار می گیرد.
1. سه قطره خون صادق هدایت اثری است که با زمان بازی کرده و روایتی غیرخطی ارائه می دهد. راوی احمد است، و در جایی از دید سیاوش روایت می شود، مکان مشخص نیست. بین بیمارستان یا تیمارستان یا زندان در نوسان است. مدیر هر کدام از این مکان ها را ناظم خطاب می کند، و با این خطاب باز بیشتر سر در گم می شویم، وقتی می گوید همه چیز زیر سر ناظم است. بیشتر می مانیم که به چی اشاره دارد. می شود به تجزیه و تحلیل آن متن نیز پرداخت. اما ترجیح می دهم در خوانش فیلمساز از متن ادبی به آن متن راه یابیم. خوانش فیلمساز از متن ادبی بر دوگانه خوانش محاکاتی و خوانش نشانه ای دلالت دارد
2. "خوانش محاکاتی خوانشی است که بر اساس مقایسه و شباهت های صور متنی با منابع واقعی و بیرونی صورت می گیرد. "2ساختار فیلم قطع ندارد و یک فضای سیال دارد که تنها در چند جا روی شخصیت ها مکث می کند. متن هدایت پیوسته نیست و چند جا با نقطه چین کردن یک سکوت طولانی را به رخ می کشد. برای روشن شدن شیوه برخورد او چند ثانیه از کار را توضیح می دهم.
الف: فیلم با پرواز جغدی شروع می شود، از پایین کادر وارد شده و از بالای کادر خارج می شود، بوفی که به جای پنجه دستی انسانی دارد. دوربین از بالای سرشاخه ادامه می یابد در کادر ظاهر شده به تنه می رسد و مردی که در پایین آن ایستاده است، توقع مکث داریم، اما بی وقفه می گذرد پای مرد بر جایی قرار ندارد، از همین نخست می گوید که گویی هیچ عنصر واقعی وجود ندارد، همه چیز از خیال او می گذرد. پاهای او از کادر خارج می شود، و تصویر زنی در یک دایره که سریع می گذرد. از فضای کوچه ای سر در می آوریم، پیچ در پیچ می گذریم، در کوچه به مردی می رسیم که نشسته، رنگ زرد و کمی آبی در کنار پنجره ها و مرد دیگری که سر کوچه ایستاده است. از آن نیز می گذریم مردی فریاد می کشد، دستی در پنجره دیگر، دستی آویزان از پنجره ای ، دستی در زنجیر و مرد نشسته در قاب دری که برای او کوچک است و حالت نشسته او قاب در را پر کرده است. از کوچه ای که دست مرد در زنجیر است می گذرد و ارد کوچه می شود.
شیوه روایت او پیوسته و سیال است. او به شکل کامل و روایی و منطبق با متن پیش نمی رود اما چینش خاص خود را پیش می برد. این شیوه برخورد او باعث می شود دریابیم که او به خوانش دیگری نیز نظر دارد، و آن خوانش نشانه ای است. "خوانش نشانه ای بر اساس پیوند متن با خود و متن های دیگر تعریف می شود."
3
ب. در متن اصلی هدایت لباس افراد بیمار یا زندانی را زرد توصیف می کند، فیلمساز این رنگ زرد را نخست در دیوارها بعد به چشمان گربه ها و بعدتر چشمان سیاوش که زیر درخت رخساره را می بوسد سرایت می دهد. یادر متن اصلی : "همان اتاق آبی که تا کمرکش آن کبود است."4 این اشاره به رنگ را در لابلای کار می آورد.
4. در مورد خوانش نشانه ای باز به این نکته می شود اشاره کرد که او در پیوند با خود مسیری خاص را پیش رو می گذارد و علاوه بر دوربین سیال و مسیر یکپارچه، خود خطوط نیز از حالت صاف خارج شده و به منحنی روی می آورد. در جایی در وسط کوچه به گودالی گرد می رسیم که چند نفر هم چون زندانی مسیری دایره وار را طی می کنند. و این رویکرد شیوه بیانی زنانه بدون تاکید بر جنسیت روی می آورد که خود بحث دیگری را می طلبد.
در پایان باید گفت که فیلمساز با خوانش خود از اثر ارزشمند هدایت، به اثری او جانی دیگر بخشیده است.
1. دکتر بهمن نامورمطلق.درآمدی بر بینامتنیت. تهران. انتشارات سخن. چاپ نخست1390.
4. صادق هدایت. سه قطره خون.
🚩تهیه شده در کانال نقد پیل بان
https://t.me/pilbancriticism