3️⃣⬇️⬇️
الف- زمان: داستان در بازه زمانی حال حاضرتا "خوب یادم است مشتمل بر"پارسال بهار" و "دیروز"های مکرر روایت میشود. زمان پردازی داستان گرچه برداری معکوس –فلش بک- بدون بازگشت در انتهای روایت است اما عنصرزمان هویت قصه پردازانه ندارد بلکه در خدمت جهانبینی احمد هم به عنوان بیمارو هم راوی است. گوئی زمان صرفا ارضاگر روایت و درخدمت جهاندید اوست تا "چرا-شده ها" را به خواننده اثر بباوراند. کارکرد زمان شماره گذاری اتفاقات نیست بلکه سیاله ایست که چرائی فهم راوی از پیرامونش را توصیف اثباتی وتائید میکند، اینجاست که تمایزی آشکار از مشخصه (property) زمان سوررئالیستی در ادبیات وتصویرگری خودنمائی می کند. نحوه "زمان گوئی" و عرضه "زمان" به مخاطب در ادبیات و تصویرگری متفاوت و درگونه های سورئالیستی این اختلاف وتمایز مضاعف است. تسلسل "دیروز"ها در داستان قابل توجه هستند.
ب- مکان: هدایت قصه را از زبان شخصیت سایکوتیک احمد روایت می کند، کسی که از جنبه بسیار مهم مکان-بودگی اش، اتاقش را جداکرده اند آنهم درون تیمارستانی که یکبار بیشتر و پیشتر از جامعه جدا شده است! پس عنصر مکان در قصه ابتدائا دارای نقش "چرائی" است، و به سان "زمان" که گفته شد مکان همدست قصه گوئی فیزیکی برای جادهی شخصیتها در پلانها واخذ میزانسن موردنظرقصه پردازنیست بلکه چرائی های روانکاوانه را برای مخاطب تحصیل میکند. دو مکان-فضای اصلی درون تیمارستان و بیرون (خانه سیاوش) هم در داستان نقش موازنه بین "حقانیت و عقوبت" را البته از منظررواندید احمد که همیشه قربانیست(؟) برعهده دارند، "حقانیت" و "عقوبت"!
ج- شخصیتها و روابط: اگرچه دستکم نیمی از شخصیتهای محوری داستان برگردانها و پارینه هائی از روانگاه راوی هستند (و آن نیم دیگر برای مخاطب دربرزخ واقعیت و توهم معلق!) اما در عین حال به جهت جابجائی معانی و منظورات نظر داستان نویس، هریک مستقلا ردای تمایز به تن می کنند و ردائی ازخصائص مختص به خود برتن کرده اند. شخصیت های قصه تکرارهمدیگر در پی رنگهای متصل هستند با منشائی مشترک برآمده از ذهن راوی. قوت نوشته هدایت هم همین تسلسل بیرونی-درونی هویتها در قالب شخصیتهاست، توصیف گران روان راوی و مبین چرائی مختصات کنونی اش، چه شد که چنین شده وبه اینجا ختم شده است.
د- انگاشته ها وارجاعات معنائی-مفهومی:
به عنوان نمونه ای از این صناعات در داستان داریم:" یک سال است، در تمام این مدّت هرچه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم به من نمیدادند.همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد، چقدرچیزها که خواهم نوشت … ولی دیروز بدون اینکه خواسته باشم، کاغذ و قلم را برایم آوردند… اما چه فایده ــ از دیروز تا حالا هر چه فکرمیکنم چیزی ندارم که بنویسم..."
درباب این تقلا برای خودبیانی وسپس امتنا ومقاومت درگفتن، به تفصیل اززوایای روانکاوانه مستندبه یافته هاوروشهای فرویدو بروئرپرداخته شده ومقالات علمی وارجاعات اساسی داده شده، حال آیا باحذف کلام میشود خطوطی ولو گذرا وسطحی از این مفاهیم رادرگوش تماشاگر نجوا کرد؟! وهمچنین درباره "سکوت"، چرا که سکوت (فاصله گذاریها) درنوشته های هدایت جایگاه خاصی دارد واولین قربانی حذف کلام خود سکوت است. صحبتی که نباشد سکوتهایش هم قابل شنیدن نخواهدبود.
داستان هدایت اگرچه کم دیالوگ است لیکن روایت شفاهی سیاوش از نازی نقشی محوری و تام درتصویری دارد که هدایت سعی در دلالت مخاطب به دنیای درون-روان شخصیت اصلی قصه داشته است. درانیمیشن صامت راوی داستان محوشده وبجایش مخاطب باید مکاشفه کند وسلسله ای ازتصاویررا "قصه نویسی" کند.
- ومثالی دیگر، ازبخشهای کلیدی قصه ارتباط نمادین "نازی"( ماده گربه محبوبش) با سیاوش است که ازاستدلالی ترین عناصرفهم شلیک به گربه است و به کل در انیمیشن نادیده گرفته شده! تعلقی عاطفی بین این دو به تصویر کشیده نمیشود درحالیکه دست برقضا بدون کلام نیز قابل تصویرسازی بود.مگرنه که نازی نماد فریبندگی و وفاگریزی است، عنصر اصلی در "بازنده" سازی از "احمد ها" بوده و مگر نه اینکه مخاطب با این پایه استدلالی باید به فهمی رووانشناختی از زخم ناشی ازخیانت راوی هدایت شود.
ادامه دارد...⬇️⬇️ @pilbancriticism
الف- زمان: داستان در بازه زمانی حال حاضرتا "خوب یادم است مشتمل بر"پارسال بهار" و "دیروز"های مکرر روایت میشود. زمان پردازی داستان گرچه برداری معکوس –فلش بک- بدون بازگشت در انتهای روایت است اما عنصرزمان هویت قصه پردازانه ندارد بلکه در خدمت جهانبینی احمد هم به عنوان بیمارو هم راوی است. گوئی زمان صرفا ارضاگر روایت و درخدمت جهاندید اوست تا "چرا-شده ها" را به خواننده اثر بباوراند. کارکرد زمان شماره گذاری اتفاقات نیست بلکه سیاله ایست که چرائی فهم راوی از پیرامونش را توصیف اثباتی وتائید میکند، اینجاست که تمایزی آشکار از مشخصه (property) زمان سوررئالیستی در ادبیات وتصویرگری خودنمائی می کند. نحوه "زمان گوئی" و عرضه "زمان" به مخاطب در ادبیات و تصویرگری متفاوت و درگونه های سورئالیستی این اختلاف وتمایز مضاعف است. تسلسل "دیروز"ها در داستان قابل توجه هستند.
ب- مکان: هدایت قصه را از زبان شخصیت سایکوتیک احمد روایت می کند، کسی که از جنبه بسیار مهم مکان-بودگی اش، اتاقش را جداکرده اند آنهم درون تیمارستانی که یکبار بیشتر و پیشتر از جامعه جدا شده است! پس عنصر مکان در قصه ابتدائا دارای نقش "چرائی" است، و به سان "زمان" که گفته شد مکان همدست قصه گوئی فیزیکی برای جادهی شخصیتها در پلانها واخذ میزانسن موردنظرقصه پردازنیست بلکه چرائی های روانکاوانه را برای مخاطب تحصیل میکند. دو مکان-فضای اصلی درون تیمارستان و بیرون (خانه سیاوش) هم در داستان نقش موازنه بین "حقانیت و عقوبت" را البته از منظررواندید احمد که همیشه قربانیست(؟) برعهده دارند، "حقانیت" و "عقوبت"!
ج- شخصیتها و روابط: اگرچه دستکم نیمی از شخصیتهای محوری داستان برگردانها و پارینه هائی از روانگاه راوی هستند (و آن نیم دیگر برای مخاطب دربرزخ واقعیت و توهم معلق!) اما در عین حال به جهت جابجائی معانی و منظورات نظر داستان نویس، هریک مستقلا ردای تمایز به تن می کنند و ردائی ازخصائص مختص به خود برتن کرده اند. شخصیت های قصه تکرارهمدیگر در پی رنگهای متصل هستند با منشائی مشترک برآمده از ذهن راوی. قوت نوشته هدایت هم همین تسلسل بیرونی-درونی هویتها در قالب شخصیتهاست، توصیف گران روان راوی و مبین چرائی مختصات کنونی اش، چه شد که چنین شده وبه اینجا ختم شده است.
د- انگاشته ها وارجاعات معنائی-مفهومی:
به عنوان نمونه ای از این صناعات در داستان داریم:" یک سال است، در تمام این مدّت هرچه التماس میکردم کاغذ و قلم میخواستم به من نمیدادند.همیشه پیش خودم گمان میکردم هر ساعتی که قلم و کاغذ به دستم بیفتد، چقدرچیزها که خواهم نوشت … ولی دیروز بدون اینکه خواسته باشم، کاغذ و قلم را برایم آوردند… اما چه فایده ــ از دیروز تا حالا هر چه فکرمیکنم چیزی ندارم که بنویسم..."
درباب این تقلا برای خودبیانی وسپس امتنا ومقاومت درگفتن، به تفصیل اززوایای روانکاوانه مستندبه یافته هاوروشهای فرویدو بروئرپرداخته شده ومقالات علمی وارجاعات اساسی داده شده، حال آیا باحذف کلام میشود خطوطی ولو گذرا وسطحی از این مفاهیم رادرگوش تماشاگر نجوا کرد؟! وهمچنین درباره "سکوت"، چرا که سکوت (فاصله گذاریها) درنوشته های هدایت جایگاه خاصی دارد واولین قربانی حذف کلام خود سکوت است. صحبتی که نباشد سکوتهایش هم قابل شنیدن نخواهدبود.
داستان هدایت اگرچه کم دیالوگ است لیکن روایت شفاهی سیاوش از نازی نقشی محوری و تام درتصویری دارد که هدایت سعی در دلالت مخاطب به دنیای درون-روان شخصیت اصلی قصه داشته است. درانیمیشن صامت راوی داستان محوشده وبجایش مخاطب باید مکاشفه کند وسلسله ای ازتصاویررا "قصه نویسی" کند.
- ومثالی دیگر، ازبخشهای کلیدی قصه ارتباط نمادین "نازی"( ماده گربه محبوبش) با سیاوش است که ازاستدلالی ترین عناصرفهم شلیک به گربه است و به کل در انیمیشن نادیده گرفته شده! تعلقی عاطفی بین این دو به تصویر کشیده نمیشود درحالیکه دست برقضا بدون کلام نیز قابل تصویرسازی بود.مگرنه که نازی نماد فریبندگی و وفاگریزی است، عنصر اصلی در "بازنده" سازی از "احمد ها" بوده و مگر نه اینکه مخاطب با این پایه استدلالی باید به فهمی رووانشناختی از زخم ناشی ازخیانت راوی هدایت شود.
ادامه دارد...⬇️⬇️ @pilbancriticism