🔴"انسان صدای دیگران را با گوشش ولی صدای خود را با گلویش می شنود."🔴
✏️نوشته:عادل قلی زاده
#سه_قطره_خون
سه قطره خون هدایت داستانی با مایه های سمبولیستی و سوررآلیستی است که مانند بوف کور در آن از تکنیک عکس برگردانی mirror imagery استفاده زیادی شده است و مانند بوف کور دارای دو قصه ی مرتبط با یکدیگر است. زندگی در زمان حال، زندگی در گذشته. با این تفاوت که در سه قطره خون بر خلاف بوف کور، زندگی در گذشته نیز ملموس و معاصر است نه انتزاعی و باستانی. در قصه ی اول( احمد در تیمارستان) احمد راوی داستان در دارالمجانین است که شبها تا صبح از ناله های ترسناک یک گربه خوابش نمی برد. ناظم دارالمجانین که تا اندازه ای عکس برگردان احمد است، به نظر احمد دیوانه است، چون دایما در انتهای باغ بالا و پایین می رود و زیر درخت کاجی را نگاه می کند. احمد می گوید: " من می دانم آنجا زیر درخت سه قطره خون روی زمین چکیده. دیروز بود دنبال یک گربه ی گل باقالی کرد. همین که حیوان از درخت کاج جلوی پنجره اش بالا رفت به قراول دم در گفت حیوان را با تیر بزند. این سه قطره خون مال گربه است". عباس یک بیمار دیگر و نیز عکس برگردان دیگری از احمد است. در قصه ی دوم یا قصه احمد و سیاوش، احمد در باره ی گذشته گفتگو می کند. او و بهترین دوستش سیاوش، نامزد دو خواهر بودند که دختر عموی سیاوش اند. سیاوش عکس برگردان احمد است و آن دو دختر نیز عکس برگردان یکدیگرند. سیاوش سرانجام از کوره در می رود و جفت نازی را با تیر می زند... نازی نعش جفتش را با خود می برد...سیاوش از آن زمان تاکنون صدای گربه ی نر را می شنود. هر بار که صدای گربه در می آید او به سوی صدا تیراندازی می کند، و هر بار سه قطره خون تازه در پای کاج می چکد... احمد/ عباس در دارالمجانین عکس برگردان احمد/ سیاوش در قصه ی دوم داستان است و گربه ی ماده و نیز نامزد/ دخترعمو هم در هر دو پاره ی داستان به شکلی حضور دارند. گربه ی نر قابل قیاس با رجاله های بوف کور است و کشته شدن اسرارآمیز او نیز با سرنوشت زن اثیری و لکاته قابل قیاس است.(بوف کور هدایت/ کاتوزیان، صص ۱۳۰_ ۱۳۳)
در سینمای جهان این تکنیک را می توان در آثار لینچ به خصوص جاده ی مالهالند به وضوح دید. در آثار هدایت باید از ابزار ادبی literary devices ی " ناآشنا کردن" defamiliarisation نام برد. یعنی متجلی ساختن جهان عادی در اثر هنری به نحوی که عادی بودن خود را از دست می دهد و ناآشنا به نظر می رسد...( همان، صص ۸۱، ۸۳، ۱۴۶)
اکنون بپردازیم به انیمیشن وحید نصیریان از این داستان کوتاه. در ابتدا به نظر می رسد وحید به دلیل فشردگی که لازمه ی یک کار کوتاه انیمیشن است و نگاه شخصی خود که حاصل پشتوانه ی هنری اش بوده است، و با توجه به تفسیرهای شخصی در برگردان یک اثر هنری، همانند این کار وحید، و ملزومات ویژه ی هر مدیوم یا رسانه ی هنری که لازم نیست یک مدیوم هنری مطابق عین به عین یک مدیوم دیگر هنری باشد؛ لذا تغییراتی را، همانطوری که بااستفاده و کمک از نظریات و باورهای خود وحید، در ادامه خواهم آورد و خواهیم دید، به کارش داده است.
انیمیشن سه قطره خون وحید نصیریان به شیوه ی پیپیر، با زمانی حدود چهارونیم دقیقه اولین کار شخصی اش پس از ۴ سال تجربه اندوزی و ساخت کارهای سفارشی(حدود ۸۰ دقیقه) است. می گوید:" حس من و نقاشی های من گرایش بیشتری به نقاشی مدرن دارد". ...و نمی تواند سبک خاصی برای فیلم قایل شود،..( به بداهه ی ذهنی خودم بر می گردد" و" ... اصولا به هنر بداهه اعتقاد بیشتر دارم و هنر بداهه هنری نیست که در ثانیه و دقیقه به وجود بیاید. انسان طی سالیان خمیرمایه ای درون خود ایجاد می کند که ... درجایی تبلور می یابد. اصلا دلیل انتخاب این بود که آن را به بداهه ی ذهنی خودم نزدیک می دیدم. اگر نویسنده هم بودم باز به سراغ چنین موضوعی می رفتم. (سیمیا، ش۱، برگ ۱۲ و ۱۳) یکی از پایه های اصلی داستان و انیمیشن بر دوش گربه ی گل باقالی داستان قرار دارد که شباهتهایی با گربه ی داستان گربه سیاه آلن پو دارد. در واقع نمادگرایی گربه بسیار ناهمگون است و میان گرایش به سعد و نحس نوسان دارد که ... می توان از طرز رفتار شیرین و نیز ریاکارانه ی حیوان نتیجه گرفت...در سنت اسلامی گربه برکت دارد اما گربه ی سیاه دارای قدرت جادویی است و از خونش در نوشتن طلسمات استفاده می شود. اجنه به صورت گربه دیده می شوند. در این سنت گربه ی سیاه نماد ظلمت و مرگ است. (مدخل گربه، فرهنگ نمادها، ج ۴، چ اول، ص۶۹۷)
⏸ادامه دارد...👇🏼
@pilbancriticism
✏️نوشته:عادل قلی زاده
#سه_قطره_خون
سه قطره خون هدایت داستانی با مایه های سمبولیستی و سوررآلیستی است که مانند بوف کور در آن از تکنیک عکس برگردانی mirror imagery استفاده زیادی شده است و مانند بوف کور دارای دو قصه ی مرتبط با یکدیگر است. زندگی در زمان حال، زندگی در گذشته. با این تفاوت که در سه قطره خون بر خلاف بوف کور، زندگی در گذشته نیز ملموس و معاصر است نه انتزاعی و باستانی. در قصه ی اول( احمد در تیمارستان) احمد راوی داستان در دارالمجانین است که شبها تا صبح از ناله های ترسناک یک گربه خوابش نمی برد. ناظم دارالمجانین که تا اندازه ای عکس برگردان احمد است، به نظر احمد دیوانه است، چون دایما در انتهای باغ بالا و پایین می رود و زیر درخت کاجی را نگاه می کند. احمد می گوید: " من می دانم آنجا زیر درخت سه قطره خون روی زمین چکیده. دیروز بود دنبال یک گربه ی گل باقالی کرد. همین که حیوان از درخت کاج جلوی پنجره اش بالا رفت به قراول دم در گفت حیوان را با تیر بزند. این سه قطره خون مال گربه است". عباس یک بیمار دیگر و نیز عکس برگردان دیگری از احمد است. در قصه ی دوم یا قصه احمد و سیاوش، احمد در باره ی گذشته گفتگو می کند. او و بهترین دوستش سیاوش، نامزد دو خواهر بودند که دختر عموی سیاوش اند. سیاوش عکس برگردان احمد است و آن دو دختر نیز عکس برگردان یکدیگرند. سیاوش سرانجام از کوره در می رود و جفت نازی را با تیر می زند... نازی نعش جفتش را با خود می برد...سیاوش از آن زمان تاکنون صدای گربه ی نر را می شنود. هر بار که صدای گربه در می آید او به سوی صدا تیراندازی می کند، و هر بار سه قطره خون تازه در پای کاج می چکد... احمد/ عباس در دارالمجانین عکس برگردان احمد/ سیاوش در قصه ی دوم داستان است و گربه ی ماده و نیز نامزد/ دخترعمو هم در هر دو پاره ی داستان به شکلی حضور دارند. گربه ی نر قابل قیاس با رجاله های بوف کور است و کشته شدن اسرارآمیز او نیز با سرنوشت زن اثیری و لکاته قابل قیاس است.(بوف کور هدایت/ کاتوزیان، صص ۱۳۰_ ۱۳۳)
در سینمای جهان این تکنیک را می توان در آثار لینچ به خصوص جاده ی مالهالند به وضوح دید. در آثار هدایت باید از ابزار ادبی literary devices ی " ناآشنا کردن" defamiliarisation نام برد. یعنی متجلی ساختن جهان عادی در اثر هنری به نحوی که عادی بودن خود را از دست می دهد و ناآشنا به نظر می رسد...( همان، صص ۸۱، ۸۳، ۱۴۶)
اکنون بپردازیم به انیمیشن وحید نصیریان از این داستان کوتاه. در ابتدا به نظر می رسد وحید به دلیل فشردگی که لازمه ی یک کار کوتاه انیمیشن است و نگاه شخصی خود که حاصل پشتوانه ی هنری اش بوده است، و با توجه به تفسیرهای شخصی در برگردان یک اثر هنری، همانند این کار وحید، و ملزومات ویژه ی هر مدیوم یا رسانه ی هنری که لازم نیست یک مدیوم هنری مطابق عین به عین یک مدیوم دیگر هنری باشد؛ لذا تغییراتی را، همانطوری که بااستفاده و کمک از نظریات و باورهای خود وحید، در ادامه خواهم آورد و خواهیم دید، به کارش داده است.
انیمیشن سه قطره خون وحید نصیریان به شیوه ی پیپیر، با زمانی حدود چهارونیم دقیقه اولین کار شخصی اش پس از ۴ سال تجربه اندوزی و ساخت کارهای سفارشی(حدود ۸۰ دقیقه) است. می گوید:" حس من و نقاشی های من گرایش بیشتری به نقاشی مدرن دارد". ...و نمی تواند سبک خاصی برای فیلم قایل شود،..( به بداهه ی ذهنی خودم بر می گردد" و" ... اصولا به هنر بداهه اعتقاد بیشتر دارم و هنر بداهه هنری نیست که در ثانیه و دقیقه به وجود بیاید. انسان طی سالیان خمیرمایه ای درون خود ایجاد می کند که ... درجایی تبلور می یابد. اصلا دلیل انتخاب این بود که آن را به بداهه ی ذهنی خودم نزدیک می دیدم. اگر نویسنده هم بودم باز به سراغ چنین موضوعی می رفتم. (سیمیا، ش۱، برگ ۱۲ و ۱۳) یکی از پایه های اصلی داستان و انیمیشن بر دوش گربه ی گل باقالی داستان قرار دارد که شباهتهایی با گربه ی داستان گربه سیاه آلن پو دارد. در واقع نمادگرایی گربه بسیار ناهمگون است و میان گرایش به سعد و نحس نوسان دارد که ... می توان از طرز رفتار شیرین و نیز ریاکارانه ی حیوان نتیجه گرفت...در سنت اسلامی گربه برکت دارد اما گربه ی سیاه دارای قدرت جادویی است و از خونش در نوشتن طلسمات استفاده می شود. اجنه به صورت گربه دیده می شوند. در این سنت گربه ی سیاه نماد ظلمت و مرگ است. (مدخل گربه، فرهنگ نمادها، ج ۴، چ اول، ص۶۹۷)
⏸ادامه دارد...👇🏼
@pilbancriticism