Forward from: کارامل ماکیاتو٬
جالبه؛
یهو یکی میاد تو زندگیت که حسش با بقیه فرق داره.. با حرفاش و کاراش عشقشو بهت ثابت میکنه بهش اعتماد میکنی و قلبت و میدی دستش.
تمام اولین هات رو باهاش تجربه میکنی.. عشقش به تک تک سلول هات، به گوشت و استخون و قلب و مغزت نفوذ میکنه. حالت باهاش خوبه و دیگه نمیتونی زندگی بدون اونو حتی تصور کنی.
ولی یه روز میفهمی همش بازی بوده. قلبش و خونت کرده و اون خونه رو رو سرت خراب کرده. حرفاش دروغ بوده، حسش دروغ بوده. و تنهات میزاره.
تو میمونی و تیکه های قلب خورد شدت که هرلحظه بجای بهتر شدن بیشتر تو سینه ت فرو میرن.
داری با سخت ترین حال و شرایط میجنگی که یکی دستتو میگیره و میگه دیگه قرار نیست چیزی و تنهایی تحمل کنی.
بدون اینکه ببینیش، بدون اینکه بغلش و داشته باشی، بدون اینکه گرما و عطر پرستیدنی تنش و داشته باشی. میاد و میشه نعاعِ زندگیت. میشه تمام وجودت.
میاد و با هر کلمه ش یه تیکه از قلبت و برمیداره گرمای لبشو روش جا میذاره و بهم میچسبونش. به قلبت پناه میاره درحالی که نمیدونه این قلب دیگه مثل اولش نیست.. درسته اون قلب دیگه هیچوقت مثل اولش نمیشه؛ ولی روز به روز التیام پیدا میکنه و میتونه به زندگی ادامه بده. زندگی ای که تو توش باشی الهه پرستیدنی من. باهم درستش میکنیم مگه نه؟! لیاقت تو خیلی بیشتر از این زندگیه..
بهت قول میدم. قول میدم یه روز بیام و تک تک زیبایی هات رو ببوسم.
این قلب کهنه قرار نیست هیچوقت تنهات بزاره.
فرشته صورتیِ من.
دوستت دارم. نعاعِ زندگیِ هلیا.
یهو یکی میاد تو زندگیت که حسش با بقیه فرق داره.. با حرفاش و کاراش عشقشو بهت ثابت میکنه بهش اعتماد میکنی و قلبت و میدی دستش.
تمام اولین هات رو باهاش تجربه میکنی.. عشقش به تک تک سلول هات، به گوشت و استخون و قلب و مغزت نفوذ میکنه. حالت باهاش خوبه و دیگه نمیتونی زندگی بدون اونو حتی تصور کنی.
ولی یه روز میفهمی همش بازی بوده. قلبش و خونت کرده و اون خونه رو رو سرت خراب کرده. حرفاش دروغ بوده، حسش دروغ بوده. و تنهات میزاره.
تو میمونی و تیکه های قلب خورد شدت که هرلحظه بجای بهتر شدن بیشتر تو سینه ت فرو میرن.
داری با سخت ترین حال و شرایط میجنگی که یکی دستتو میگیره و میگه دیگه قرار نیست چیزی و تنهایی تحمل کنی.
بدون اینکه ببینیش، بدون اینکه بغلش و داشته باشی، بدون اینکه گرما و عطر پرستیدنی تنش و داشته باشی. میاد و میشه نعاعِ زندگیت. میشه تمام وجودت.
میاد و با هر کلمه ش یه تیکه از قلبت و برمیداره گرمای لبشو روش جا میذاره و بهم میچسبونش. به قلبت پناه میاره درحالی که نمیدونه این قلب دیگه مثل اولش نیست.. درسته اون قلب دیگه هیچوقت مثل اولش نمیشه؛ ولی روز به روز التیام پیدا میکنه و میتونه به زندگی ادامه بده. زندگی ای که تو توش باشی الهه پرستیدنی من. باهم درستش میکنیم مگه نه؟! لیاقت تو خیلی بیشتر از این زندگیه..
بهت قول میدم. قول میدم یه روز بیام و تک تک زیبایی هات رو ببوسم.
این قلب کهنه قرار نیست هیچوقت تنهات بزاره.
فرشته صورتیِ من.
دوستت دارم. نعاعِ زندگیِ هلیا.