Forward from: Hanieh
🌊رمان دریای بی انتها🌊
#پارت۲۴۷
بارانا♥️
سه روز گذشته بود و من همچنان داشتم
بالا میاوردم راستش یکم شک کرده بودم ب خودم
رهام خواب بودش اروم لباسمو پوشیدم رفتم از هتل بیرون یه داروخونه طرف های هتل ما بودش ۱۰ دیقه راه بود
رفتم داخل و به خانومه که اونجا بود وضعیتمو گفتم اونم با لحن مهربونی گفت ممکنه حامله باشی
باحرفی که زد یه لحظع خشکم زد اخه من اصلا دوست نداشتم حالا حالا ها بچه دار بشم
-شما صد در صد مطمئنید؟😰
+نمیشه گفت صددرصد ولی علائمشو داری
-چیکار کنم من الان
+بیبی چک بگیر تا مطمئن بشی
-میشه بدین
+اره حتما
بیبی چک رو گرفتم و از داروخونه اومدم بیرون همه اون راهو دوباره پیاده داشتم برمیگشتم یه حس خاصی داشتم ترس تموم وجودمو گرفته بودرسیدم به هتل وارد اتاقمون شدم
رهام: بارانا کجا بودی
با شنیدن صدای رهام تزسم بیشتر شد برگشتم با چهره هول نگاش کردم
رهام: باری چیشده خوبی؟
چیزی نگفتم و تند رفتم دشوری و بیبی چکو باز کردم.....
دو تا خط صاف روی بیبی چک بودش اصلا سر در نیاوردم گوشیمو در اوردم و سرچ کردم تو گوگل تا بفهمم دو تا خط یعنی مثبت یا منفی از اونجایی که تو توالت نت صغیف بود دودیقه طول کشید با لود شدن سایت چشمام از حدقه زد بیرون
اون دستگاه داشت میگفت که من باردارم دستام داشتن میلرزیدن ترس تو وجودم بیشتر شده بود اما نمیدونم چرا ولی من این ترسو دوست داشتم
از بیبی چک عکس گرفتم و انداختمش تو سطل
با پاهای لرزون و چهره رنگ و رو پریده اومدم بیرون
رهام: بارانا خوبی میخای بریم دکتر
-ن خو..بم
رهام: کجا بودی چت شد یهو
خودمم نمیدونستم چمه همیشع فکر میکردم که اگه بفهمم حاملم از خوشحالی بال در میارم الانم خوشحالم اما میترسم خیلی هم میترسم شاید من نتونم مامان خوبی باشم
رهام: هلو بارانا کجایی میگم کجا بودی عشقم
- کجا بودم....هی..ج..اا
رهام: بارانا
-رفتم..چیز...امم..چیز..اهان رفتم...یه سر پیش ..عسل اینا
رهام:خب الان چرا اینطوریی
- رهام ولم کن میخام بخوابم
رفتم رو تخت دراز کشیدم ک رهامم اومد پیشم و پایین تخت نشست و دستمو گرفت و با لحن اروم و مهربونش پرسید
+نمیگی ن
-نچ
+باشع من ک میفهمم بلخره
-اناناس
#پارت۲۴۷
بارانا♥️
سه روز گذشته بود و من همچنان داشتم
بالا میاوردم راستش یکم شک کرده بودم ب خودم
رهام خواب بودش اروم لباسمو پوشیدم رفتم از هتل بیرون یه داروخونه طرف های هتل ما بودش ۱۰ دیقه راه بود
رفتم داخل و به خانومه که اونجا بود وضعیتمو گفتم اونم با لحن مهربونی گفت ممکنه حامله باشی
باحرفی که زد یه لحظع خشکم زد اخه من اصلا دوست نداشتم حالا حالا ها بچه دار بشم
-شما صد در صد مطمئنید؟😰
+نمیشه گفت صددرصد ولی علائمشو داری
-چیکار کنم من الان
+بیبی چک بگیر تا مطمئن بشی
-میشه بدین
+اره حتما
بیبی چک رو گرفتم و از داروخونه اومدم بیرون همه اون راهو دوباره پیاده داشتم برمیگشتم یه حس خاصی داشتم ترس تموم وجودمو گرفته بودرسیدم به هتل وارد اتاقمون شدم
رهام: بارانا کجا بودی
با شنیدن صدای رهام تزسم بیشتر شد برگشتم با چهره هول نگاش کردم
رهام: باری چیشده خوبی؟
چیزی نگفتم و تند رفتم دشوری و بیبی چکو باز کردم.....
دو تا خط صاف روی بیبی چک بودش اصلا سر در نیاوردم گوشیمو در اوردم و سرچ کردم تو گوگل تا بفهمم دو تا خط یعنی مثبت یا منفی از اونجایی که تو توالت نت صغیف بود دودیقه طول کشید با لود شدن سایت چشمام از حدقه زد بیرون
اون دستگاه داشت میگفت که من باردارم دستام داشتن میلرزیدن ترس تو وجودم بیشتر شده بود اما نمیدونم چرا ولی من این ترسو دوست داشتم
از بیبی چک عکس گرفتم و انداختمش تو سطل
با پاهای لرزون و چهره رنگ و رو پریده اومدم بیرون
رهام: بارانا خوبی میخای بریم دکتر
-ن خو..بم
رهام: کجا بودی چت شد یهو
خودمم نمیدونستم چمه همیشع فکر میکردم که اگه بفهمم حاملم از خوشحالی بال در میارم الانم خوشحالم اما میترسم خیلی هم میترسم شاید من نتونم مامان خوبی باشم
رهام: هلو بارانا کجایی میگم کجا بودی عشقم
- کجا بودم....هی..ج..اا
رهام: بارانا
-رفتم..چیز...امم..چیز..اهان رفتم...یه سر پیش ..عسل اینا
رهام:خب الان چرا اینطوریی
- رهام ولم کن میخام بخوابم
رفتم رو تخت دراز کشیدم ک رهامم اومد پیشم و پایین تخت نشست و دستمو گرفت و با لحن اروم و مهربونش پرسید
+نمیگی ن
-نچ
+باشع من ک میفهمم بلخره
-اناناس