کایلِ عزیزم؛
وقتی برای نخستین بار قدم در جهانِ کوچکت نهادم، تو را در منظرهی پوشیده از آسمانِ آمیخته با ابرهای سیاه و لبخندهای گمشده از عمق احساست دریافتم.
اما زمانی که به تماشایِ واژگانت نشستم، تو را فرشتهای با تبسمی گرم یافتم که به یاد کلمات کافکا زمزمه میکند " به راستی تمام رنج تو حاصل از عشقیست که نسبت به تو دارم".
عزیزکم کاش میتوانستم به جای نوشتن برایت برای ابدیت به آغوش بگیرمت، چرا که ما به طرز مظلومانهای دلمان میخواهد زندگی کنیم و نمیشود، نمیتوانیم.
اما میدانی من نیز به پایان سیاهی این شبهای نومیدی به شبی سپید امیدی ندارم...
عزیزم؛ برای روحِ مهربانت؛ عشقی غرق در آرامش ارزومندم.
" برای کایلِ زیبا؛ رُزی. ۲۴ اُکتبر.
وقتی برای نخستین بار قدم در جهانِ کوچکت نهادم، تو را در منظرهی پوشیده از آسمانِ آمیخته با ابرهای سیاه و لبخندهای گمشده از عمق احساست دریافتم.
اما زمانی که به تماشایِ واژگانت نشستم، تو را فرشتهای با تبسمی گرم یافتم که به یاد کلمات کافکا زمزمه میکند " به راستی تمام رنج تو حاصل از عشقیست که نسبت به تو دارم".
عزیزکم کاش میتوانستم به جای نوشتن برایت برای ابدیت به آغوش بگیرمت، چرا که ما به طرز مظلومانهای دلمان میخواهد زندگی کنیم و نمیشود، نمیتوانیم.
اما میدانی من نیز به پایان سیاهی این شبهای نومیدی به شبی سپید امیدی ندارم...
عزیزم؛ برای روحِ مهربانت؛ عشقی غرق در آرامش ارزومندم.
" برای کایلِ زیبا؛ رُزی. ۲۴ اُکتبر.