ماریایِ عزیزم؛
در نخستین بار همچون آوازی نو ، درخشان در خاطرم به جا ماندی و امروز همچون لطافت گلهای مهری که جعد گیسوان سیاهت را با آن آراستی در خیالم به جا ماندی.
ماه دُخت رویاها، یقین دارم از این پس نیمه شب با باز کردن پنجرهها و دیدن درخشش ماه یادت در خیالم نقش خواهد بست.
عزیزم، گرچه ناملایمتیها دشوار خواهند ماند اما از تو میخواهم سختتر از ناملایمتیها بمانی و همچنان با دنیای درگیر رنگ پری ها همقدم شوی.
زیباترین؛ برایت آرزو دارم لحظات شادکامیات با اندوه کسی برآشوب نشود و لبخند شیرینت تا ابدیت به روی چهرهات نقش ببند.
" برای ماریایِ زیبا؛ رُزی. ۲۴ اُکتبر.
در نخستین بار همچون آوازی نو ، درخشان در خاطرم به جا ماندی و امروز همچون لطافت گلهای مهری که جعد گیسوان سیاهت را با آن آراستی در خیالم به جا ماندی.
ماه دُخت رویاها، یقین دارم از این پس نیمه شب با باز کردن پنجرهها و دیدن درخشش ماه یادت در خیالم نقش خواهد بست.
عزیزم، گرچه ناملایمتیها دشوار خواهند ماند اما از تو میخواهم سختتر از ناملایمتیها بمانی و همچنان با دنیای درگیر رنگ پری ها همقدم شوی.
زیباترین؛ برایت آرزو دارم لحظات شادکامیات با اندوه کسی برآشوب نشود و لبخند شیرینت تا ابدیت به روی چهرهات نقش ببند.
" برای ماریایِ زیبا؛ رُزی. ۲۴ اُکتبر.