کاش اون زمونی که از خوابم میگذشتم و تا صبح بیدار میموندم و حرف تایپ میکردم که دوستام حالشون خوب شه، اون زمونایی که خودم تو حال روحی بگا رفته بودم و بازم هیچ ارزشی برای خودم نمیزاشتم و خودمو براشون میزاشتم، اون زمونایی که وقتی خواستم بهشون نشون بدم ارزش میزارم گفتن منت میزاری، اون زمانایی که خودم تنهایی اشک میریختم و هیچکدومشون کنارم نبودن، اون زمانایی که کافی بود کسی بهشون از گل نازک تر بگه و من میوفتادم جلو و خودمو بد میکردم، الان این روزیو میدیدم که وقتی حالشون خوب شد و دیگه نیازی به من ندارن و از هم دور شدیم برگردن بگن” برای خوب شدنم به کسی نیاز ندارم مخصوصا تو یکی “کاش میتونستم زمانو برگردونم به عقب که یکم بیشتر به خودم ارزش قائل شم تا باهام اینطوری رفتار نشه.