پارت اول تموم شد!ولی با گریه با هر صفحه ک خوندم اشک ریختم انگار امروز کل غمای عالم ریخته تو دل من لنزم و وسایل آرایشم گم شده بغص کردم شایدم بهونه بود برای گریه کردنم خستم خیلی خستم از دویدن و نرسیدن از اینکه واسه هیچکس مهم نیستم از اینکه حسرتای چیزایی رو دارم ک واس بقیه عادیه حسرت این ک از مدرسه میام بوی غذای مامانم خونه رو پر کنه !بابام بغلم کنه خستم از اینکه ن بابایی هست ن مامانی خودممو خودم
رفیقی ک فقط دنبال دزدی کردن از منه الانم ک تایپ میکنم دستام میلرزه صورتم پره اشکه کی تموم میشه؟کی؟چقد دلم مامانمو میخاد چقد دلم لالایی کوردی بابامو میخاد اخه وقتی ۷ سالم بود بابام برام میخوند میخوابیدم رو پاش برام میخوند با عشق برام میخوند موهامو نوازش میکرد اخه عاشق موهای خرماییم بود اخ خدا اخ
رفیقی ک فقط دنبال دزدی کردن از منه الانم ک تایپ میکنم دستام میلرزه صورتم پره اشکه کی تموم میشه؟کی؟چقد دلم مامانمو میخاد چقد دلم لالایی کوردی بابامو میخاد اخه وقتی ۷ سالم بود بابام برام میخوند میخوابیدم رو پاش برام میخوند با عشق برام میخوند موهامو نوازش میکرد اخه عاشق موهای خرماییم بود اخ خدا اخ