هفت اقلیم


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


جامعه شناسی
ادبیات،
سینما
مسایل اجتماعی
و مباحث روزمره
@Saeed_Maadani
سعید معدنی
(هیات علمی گروه جامعه شناسی تهران مرکز)
ارتباط:
@SaeedMaadani

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


"ناتور دشت"
نویسنده جی. دی. سلینجر
ترجمه محمد نجفی
انتشارات نیلا ،چاپ نهم 1393

@Saeed_Maadani


18تیر روز ادبیات کودکان و نوجوانان

معرفی کتاب "ناتور دشت"
نویسنده جی. دی. سلینجر
ترجمه محمد نجفی
انتشارات نیلا ،چاپ نهم 1393

------------------------------------------
سعید معدنی

امروز18 تیر در تقویم ها به مناسبت درگذشت مهدی آذریزدی نویسنده کتابهای معروف "قصه های خوب برای بچه های خوب"روز ادبیات کودکان و نوجوانان نامگذاری شده است.
مرحوم آذریزدی تلاش می کرد قصه های ادبیات کلاسیک ایران (مثلا مثنوی مولانا)را به زبان کودکان و نوجوانان بیان کند.تا فرزندان این سرزمین بیش از پیش با ادبیات کهن فارسی آشنا شوند.

بطور کلی متون ادبیات کودک و نوجوان را به دو بخش عمده می توان تقسیم کرد:
1-کتابهایی که برای کودکان و نوجوانان می نویسند. برای مثال داستان های سیامک گلشیری در سالهای اخیر کتاب های موفقی در این حوزه بوده و از سوی نوجوانان نیز استقبال خوبی شده است. ویا آثار همین مرحوم آذریزدی از این گونه کتابهاست
2-کتابهایی که در باره این رده سنی نوشته شده اما بیشترهدف نگارنده از کتاب مخاطبان بزرگسال هستند.
یکی از این کتاب های موفق در این حوزه
کتاب "ناتور دشت" نوشته جی. دی. سلینجر است.بمناسبت روز ادبیات کودکان و نوجوانان به معرفی مختصر این کتاب می پردازیم.
******

از کتاب " ناتور دشت " سه ترجمه به زبان فارسی وجود دارد که نگارنده برگردان محمد نجفی را خوانده است. ترجمه ای سلیس و روان و با قلم متفاوتی است.
داستان ناتور دشت شرح بیان سه روز از زندگی یک نوجوان در آمریکا در آستانه ورود به جوانی است. در خلال داستان برخی اتفاقات باور پذیر رخ می دهد که خواننده را از خواندن کتاب راضی نگه میدارد. ترجمه روان نجفی هم در رضایت خوانندگان فارسی زبان سهم مهمی دارد. این کتاب ثروت و شهرت فراوانی برای نویسنده به ارمغان آورد.

در ذیل خلاصه کتاب "ناتور دشت"از ویکی پدیا نقل می کنیم.لازم به ذکر است ناتور دشت همان معنی "دشتبان" است.
*******
خلاصه داستان:

"هولدن کالفیلد نوجوانی هفده ساله است که در لحظهٔ آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهراً قصد دارد آنچه را پیش از رسیدن به این‌جا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین کار را هم می‌کند، و رمان نیز بر همین پایه شکل می‌گیرد. در زمان اتفاق افتادن ماجراهای داستان، هولدن پسر شانزده ساله‌ای است که در مدرسهٔ شبانه‌روزی «پنسی» تحصیل می‌کند و حالا در آستانهٔ کریسمس به علت ضعف تحصیلی (چهار درس از پنج درسش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمرهٔ قبولی آورده است) از دبیرستان اخراج شده و باید به خانه‌شان در نیویورک برگردد.

تمام ماجراهای داستان طی همین سه روزی (شنبه، یک‌شنبه و دوشنبه) که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج می‌شود اتفاق می‌افتد. او می‌خواهد تا چهارشنبه، که نامهٔ مدیر راجع به اخراج او به دست پدر و مادرش می‌رسد و آب‌ها کمی از آسیاب می‌افتد، به خانه باز نگردد. به همین خاطر، از زمانی که از مدرسه خارج می‌شود، دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی سپری می‌کند و این دو روز سفر و گشت و گذار، نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیتش در جامعهٔ پُر هرج و مرج آمریکا"
*******

در ادامه برخی از فراز های کتاب را می آوریم:
(1)
"راستش هیچ تحملِ کشیش جماعتو ندارم. مخصوصا اونایی رو که می‌اومدن تو مدرسه‌ها و با لحنِ مقدس خطابه می‌خوندن. خدایا، چقدر از اون لحن بدم می‌آد. نمی‌فهمم چرا نمی‌تونن با لحنِ معمولی حرف بزنن. موقعِ حرف‌زدن خیلی حقه‌باز به نظر می‌اومدن".

(2)

"پسر، وقتی یکی می‌میره، حسابی مرتبش می‌کنن. امیدوارم اگه واقعا مردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کله‌ش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمی‌دونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه این‌که مردم بیان و یکشنبه‌ها گل بذارن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مردی گل می‌خوای چیکار؟"
(3)

"همه‌ش مجسم می‌کنم چَن‌تا بچه‌ی کوچیک دارن تو یه دشتِ بزرگ بازی می‌کنن. هزارهزار بچه‌ی کوچیک؛ و هیشکی هم اون‌جا نیس، منظورم آدم‌بزرگه، غیر من. منم لبه‌ی یه پرتگاهِ خطرناک وایستاده‌م و باید هر کسی رو که می‌آد طرفِ پرتگاه بگیرم – یعنی اگه یکی داره می‌دوئه و نمی‌دونه داره کجا می‌ره من یه‌دفه پیدام می‌شه و می‌گیرمش. تمامِ روز کارم همینه. ناتورِ دشتم."

18تیرماه 1397
@Saeed_Maadani


حالم خوب است
هنوز خواب مي بينم ابري مي آيد
و مرا تا سر آغاز روييدن بدرقه مي کند
تابستان که بيايد نمي دانم چند ساله مي شوم
اما صداي غريبي مرتب مي خوانَدم
تو کي خواهي مرد !؟
به کوري چشم کلاغ ؛ عقابها هرگز نمي ميرند
مهم نيست
تو که آن بيد لب حوض را به خاطر داري
همين امروز غروب
برايش دو شعر از نيما خواندم
او هم خم شد بر آب و گفت :
گيسوانم را مثل «ري را» بباف

#سید علی صالحی
@Saeed_Maadani


Forward from: در جستجوی حقیقت
♈️ضرورت گفت و گوی ملی
(محمد باقر تاج الدین)

✳️اکنون با توجه به این که کشور دچار برخی مشکلات و مسائل جدی در زمینه های مختلف مانند بحران زیست محیطی، مشکلات اقتصادی و بحران های اجتماعی گوناگون است و از دولت و یا سایر نهادها و سازمان ها به تنهایی نمی توان انتظار رفع یا کاهش تمامی این مشکلات را داشت، لذا ضرورت بنیانگذاری یک گفت و گوی ملی و همه جانبه کاملاً احساس می شود. به عبارت بهتر مسأله این است که اگر با چشم حقیقت بین و واقع نگر به شرایط کشور نگاه کنیم می بینیم که مشکلات و مسائل اجتماعی و اقتصادی و زیست محیطی در حال تبدیل شدن به بحران هایی اساسی هستند که دیر یا زود گریبان همه افراد، گروه ها، طبقات و قشرهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را خواهند گرفت. بیاییم با چشم واقع بین و از سرِ خردورزی و دردمندی این مشکلات و مسائل را به درستی ببینیم و دچار تقلیل گرایی های دمِ دستی و سطحی و سیاسی نشویم. واقعیت این است که مشکلات فراوانی اکنون به طرز باور نکردنی ای انباشت شده اند که با اقدامات موقتی و تسکین بخش به هیچ وجه حل و فصل نمی شوند. لذا این که عده ای گمان کرده اند با ترمیم کابینه می توان بر مشکلات فائق آمد به نظر می رسد که خیالی عبث و بیهوده باشد. مشکلات فعلی کشور بسی پیچیده تر از آن هستند که با ترمیم کابینه بتوان در انتظار حل و فصل شان بود.

✅مادامی که از گفته ها، نوشته ها و رفتارهای گروه ها و طیف های سیاسی گوناگون در داخل بوی تفرقه و نفاق و پرده پوشی و مصلحت بینی می آید هیچ امید و انتظاری برای حل و فصل مشکلات گسترده کشور نمی توان داشت. راه حل اصلی و اساسی این است که باید همه طیف های سیاسی را برای حضور در یک گفت و گوی ملی و همه جانبه فراخوان نموده تا ضمن کنار نهادن اختلافات و تفرقه ها و یاری و مدد جستنن از همه نخبگان و اندیشمندان حوزه های مختلف بتوان راهی عقلانی و منطقی برای برون رفت از این بحران ها ترسیم نمود.

◀️در این بین می ماند اعتماد و امید مردم که به نظر می رسد در پرتو چنین اقدام هماهنگ و منطقی ای و عزم جدی سیاستگذاران و برنامه ریزان برای حل مشکلات به صورت ریشه ای آن را هم بتوان به دست آورد. اگر چه راهی است بسیار سخت و دشوار اما ناامید نباید بود. وقت تنگ است و هرگونه وقت کُشی و تعلل و دست روی دست گذاشتن اصلاً و ابداً به صلاح جامعه و مردم نیست، چرا که به گفته سعدی شیرازی: «حرم در پیش است و حرامی در پَس».

@tajeddin_mohammadbagher


ستارخان:

اگر یک روز از زندگیم باقی مانده باشد آن یک روز را هم برای حفظ و کرامت ایران خواهم جنگید.

آخرین عکس از ستارخان در بستر مرگ در کنار باقرخان
@Saeed_Maadani


واژه واژه
سطر سطر
صفحه صفحه
فصل فصل
گیسوان من سفید می‌شوند
هم‌چنان که سطر سطر
صفحه های دفترم سیاه می‌شوند...

خواستی که با تمام حوصله
تارهای روشن سفید را
رشته رشته بشمری
گفتمت که دست مهربانی ات
در ابتدای راه
خسته می‌شوند

گفتمت که راه دیگری انتخاب کن:
دفتر مرا ورق بزن!
نقطه نقطه
حرف حرف
واژه واژه
سطر سطر
شعرهای دفتر مرا
مو به مو حساب کن!

قیصر امین پور
@Saeed_Maadani


شرط بندی روی اسب مرده چرا؟

سعید معدنی

اخیرا در فرانسه سازمان مجاهدین خلق به کمک و مشارکت آمریکا و آل سعود گرد هم آیی داشته است. تا به اصطلاح برای سرنگونی جمهوری اسلامی این نیرو را مجهز نمایند! غافل از اینکه این سازمان بخاطر اعلام جنگ مسلحانه اول انقلاب و ارتکاب ترورهای وحشتناک که این گروه انجام داده،همکاری با حکومت عراق برای سرکوب کردهای عراقی مخالف صدام حسین ،تجاوز به خاک ایران با کمک صدام در اواخر جنگ و دهها خیانت دیگر یکی از منفورترین گروهها نزد ایرانیان است.
همه انگشت تعجب به دندان گرفته اند که چرا چنین سازمانی مورد توجه و حمایت آمریکا و آل سعود قرار گرفته؟.
یک خیانت بزرگ دیگری هم که رهبران این سازمان مرتکب شدند و هرگز بخشیدنی نیست،جذب جوانان و نوجوانان همدوره و همکلاسی های ساده دل نسل ما بود که با تشویق و اغوا آنهارا به بمب گذاری و جنگ مسلحانه ترغیب کردند و به کام مرگ فرستادند.

در کنار طرفداران و هواداران جمهوری اسلامی در داخل و خارج، مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی هم از این اقدام در تعجب اند،و این تلاش سرمایه گذاری دشمنان روی سازمان را شرط بندی روی اسب مرده می دانند!*

این نکته نشان می دهد که آمریکا و ومخالفان ایران در چنین عرصه هایی شناحت دقیقی از ایران و مناسبات داخلی و خارجی ندارند و از یک گروه رسوا، بی هویت و تاریخ مصرف گذشته حمایت می کنند.

در آخر یاد آور می شوم که این گروه که در داخل بعنوان "منافقین" یاد می شوند، در نزد خانواده شهدا،جانبازان و رزمندگان بازمانده از دوران جنگ بسیار منفور است چرا که بر این باورند دستهای آنها به خون فرزندان شهید و جانباز مدافع این سرزمین آلوده است.

15 تیرماه 1397

@Saeed_Maadani

*این روزها منتقدان جمهوری اسلامی هم در مخالفت با این اقدام آل سعود و آمریکا یاداشت های متعددی نوشته اند که یادداشت عمادالدین باقی و سروش دباغ از جمله آنهاست.








✳️انتشار کتاب جدید محمد باقر تاج الدین با عنوان تجدد و ناخرسندی های آن در جامعه ایران توسط انتشارات نقد فرهنگ
👇👇👇👇👇


دمی با شاملو:



من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار .

ناز ِ انگشتای بارون ِ تو باغم می کنه

میون ِ جنگلا طاقم می کنه .



تو بزرگی مث ِ شب .

اگه مهتاب باشه

یا نه

تو بزرگی

مث ِ شب .



خود ِ مهتابی تو اصلن ، خود ِ مهتابی تو .

تازه ، وقتی بره مهتاب و

هنوز

شب ِ تنها باید

راه ِ دوری رو بره تا دم ِ دروازه ی روز ــ



مث ِ شب

گود و بزرگی

مث ِ شب .



تازه روزم که بیاد

تو تمیزی

مث ِ شبنم

مث ِ صبح .



تو مث ِ مخمل ِ ابری

مث ِ بوی علفی

مث ِ اون ململ ِ مه نازکی :

اون ململ ِ مه

که رو عطر ِ علفا ، مثل ِ بلاتکلیفی

هاج و واج مونده مردد

میون ِ موندن و رفتن

میون ِ مرگ و حیات .



مث ِ برفایی تو .

تازه آبم که بشن برفا و عریون بشه کوه

مث ِ اون قله ی مغرور ِ بلندی

که به ابرای سیاهی و به بادای بدی می خندی …



من باهارم تو زمین

من زمینم تو درخت

من درختم تو باهار ،

ناز ِ انگشتای بارون ِ تو باغم می کنه

میون ِ جنگلا تاقم می کنه .

@Saeed_Maadani


مرثیه ای برای دکتر علی شریعتی
به قلم دکتر مصطفی چمران

ای علی! همراه تو به کویر می‌روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفان‌های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی‌انتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می‌تازد.
ای علی! همیشه فکر می‌کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت و چقدر متأثرم که اکنون من بر تو مرثیه میخوانم ! ای علی! من آمده‌ام که بر حال زار خود گریه کنم، زیرا تو بزرگتر از آنی که به گریه و لابه ما احتیاج داشته باشی!…خوش داشتم که وجود غم‌آلود خود را به سرپنجه هنرمند تو بسپارم، و تو نیِ وجودم را با هنرمندی خود بنوازی و از لابلای زیر و بم تار و پود وجودم، سرود عشق و آوای تنهایی و آواز بیابان و موسیقی آسمان بشنوی.می‌خواستم که غم‌های دلم را بر تو بگشایم و تو «اکسیر صفت» غم‌های کثیفم را به زیبایی مبدّل کنی و سوزوگداز دلم را تسکین بخشی.....

ای علی! تو را وقتی شناختم که کویر تو را شکافتم و در اعماق قلبت و روحت شنا کردم و احساسات خفته وناگفته خود را در آن یافتم. قبل از آن خود را تنها می‌دیدم و حتی از احساسات و افکار خود خجل بودم و گاهگاهی از غیرطبیعی بودن خود شرم می‌کردم؛ اما هنگامی ‌که با تو آشنا شدم، در دوری دور از تنهایی به در آمدم و با تو هم‌راز و همنشین شدم.

ای علی! تو مرا به خویشتن آشنا کردی. من از خود بیگانه بودم. همه ابعاد روحی و معنوی خود را نمی‌دانستم. تو دریچه‌ای به سوی من باز کردی و مرا به دیدار این بوستان شورانگیز بردی و زشتی‌ها و زیبایی‌های آن را به من نشان دادی.
ای علی! شاید تعجب کنی اگر بگویم که همین هفته گذشته که به محور جنگ «بنت جبیل» رفته بودم و چند روزی را در سنگرهای متقدّم «تل مسعود» در میان جنگندگان «امل» گذراندم، فقط یک کتاب با خودم بردم و آن «کویر» تو بود؛ کویر که یک عالم معنا و غنا داشت و مرا به آسمان‌ها می‌برد و ازلیّت و ابدیّت را متصل می‌کرد؛ کویری که در آن ندای عدم را می‌شنیدم، از فشار وجود می‌آرمیدم، به ملکوت آسمان‌ها پرواز می‌کردم و در دنیای تنهایی به درجه وحدت می‌رسیدم؛ کویری که گوهر وجود مرا، لخت و عریان، در برابر آفتاب سوزان حقیقت قرار داده، می‌گداخت و همه ناخالصی‌ها را دود و خاکستر می‌کرد و مرا در قربانگاه عشق، فدای پروردگار عالم می‌نمود…
ای علی! همراه تو به کویر می‌روم؛ کویر تنهایی، زیر آتش سوزان عشق، در توفان‌های سهمگین تاریخ که امواج ظلم و ستم، در دریای بی‌انتهای محرومیت و شکنجه، بر پیکر کشتی شکسته حیات وجود ما می‌تازد.

ای علی! همراه تو به حج می‌روم؛ در میان شور و شوق، در مقابل ابّهت وجلال، محو می‌شوم، اندامم می‌لرزد و خدا را از دریچه چشم تو می‌بینم و همراه روح بلند تو به پرواز در می‌آیم و با خدا به درجه وحدت می‌رسم. ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو می‌روم، راه و رسم عشق بازی را می‌آموزم و به علی بزرگ آن‌قدر عشق می‌ورزم که از سر تا به پا می‌سوزم….


ای علی! همراه تو به دیدار اتاق کوچک فاطمه می‌روم؛ اتاقی که با همه کوچکی‌اش، از دنیا و همه تاریخ بزرگتر است؛ اتاقی که یک در به مسجدالنبی دارد و پیغمبر بزرگ، آن را با نبوّت خود مبارک کرده است، اتاق کوچکی که علی(ع)، فاطمه(س)، زینب(س)، حسن(ع) و حسین(ع) را یکجا در خود جمع نموده است؛ اتاق کوچکی که مظهر عشق، فداکاری، ایمان، استقامت و شهادت است.

راستی چقدر دل‌انگیز است آنجا که فاطمه کوچک را نشان می‌دهی که صورت خاک‌آلود پدر بزرگوارش را با دست‌های بسیار کوچکش نوازش می‌دهد و زیر بغل او را که بی‌هوش بر زمین افتاده است، می‌گیرد و بلند می‌کند!

ای علی! تو «ابوذر غفاری» را به من شناساندی، مبارزات بی‌امانش را علیه ظلم و ستم نشان دادی، شجاعت، صراحت، پاکی و ایمانش را نمودی و این پیرمرد آهنین‌اراده را چه زیبا تصویر کردی، وقتی که استخوان‌پاره‌ای را به دست گرفته، بر فرق «ابن کعب» می‌کوبد و خون به راه می‌اندازد! من فریاد ضجه‌آسای ابوذر را از حلقوم تو می‌شنوم و در برق چشمانت، خشم او را می‌بینم، در سوز و گداز تو، بیابان سوزان ربذه را می‌یابم که ابوذر قهرمان، بر شن‌های داغ افتاده، در تنهایی و فقر جان می‌دهد … .

‌ای علی! تو در دنیای معاصر، با شیطان‌ها و طاغوت‌ها به جنگ پرداختی، با زر و زور و تزویر درافتادی؛ با تکفیر روحانی‌نمایان، با دشمنی غرب‌زدگان، با تحریف تاریخ، با خدعه علم، با جادوگری هنر روبه‌رو شدی، همه آنها علیه تو به جنگ پرداختند؛ اما تو با معجزه حق و ایمان و روح، بر آنها چیره شدی، با تکیه به ایمان به خدا و صبر و تحمل دریا و ایستادگی کوه و برّندگی شهادت، به مبارزه خداوندان «زر و زور و تزویر» برخاستی و همه را به زانو در آوردی....

@Saeed_Maadani


دکتر چمران:

آنان که به من بدی کردند، مرا هشیار کردند.
آنان که از من انتقاد کردند، به من راه و رسم زندگی آموختند.
آنان که به من بی اعتنایی کردند، به من صبر و تحمل آموختند.
آنان که به من خوبی کردند، به من مهر و وفا و دوستی آموختند.

پس خدایا:
به همه ی آنانی که باعث تعالی دنیوی و اخروی من شدند، خیر و نیکی دنیا و آخرت عطا بفرما. مصطفی چمران

31 خرداد، سالروز شهادت دکتر مصطفی چمران ...

@Saeed_Maadani


تفاوت قصه با داستان:

در قصه در وهله اول سرگذشتی كه نقل می‌شود اهمیت دارد و آدم‌ها فقط از حیث پیش بردن این سرگذشت نقشی فعال یا منفعل دارند. در ادب گذشته ما سمك عیار، امیرارسلان نامدار و قصه‌های عامیانه یا شفاهی را می‌توان از مقوله قصه نامید.
در حقیقت قصه یا رمانس شكل بدوی داستان كوتاه یا رمان است، اما داستان یا رمان، چه در نگریستن به واقعیت و چه در پرداختن به ساختارهای روایی، فرق اساسی با قصه یا رمانس دارد. داستان یا رمان معمولا آدم‌ها را به نحوی می‌پردازد و جریان زندگی را - چنان‌كه هست یا فرض می‌شود كه هست - به گونه‌ای روایت می‌كند و پیچیدگی‌های واقعی و تناقض‌های گوناگون هستی در آن انعكاس پیدا می‌كند؛ گیرم این پیچیدگی‌ها و تناقض‌ها از صافی ذهن خیال‌پرداز نویسنده می‌گذرند.
در داستان یا رمان روایت آدم‌ها با یك‌دیگر و با طبیعت و با موقعیت و وضعیت اجتماعی آن‌ها ـ چه از حیث طبقاتی و نژادی و چه از حیث اخلاقی و جنسی ـ كمابیش قابل توضیح است یا باید قابل توضیح باشد. سیرت یا شخصیت آدم‌ها معمولا بیش از حوادث و سیر ماجرا ـ چنان‌كه در قصه یا رمانس می‌بینیم ـ اهمیت دارد.
از همین رو دیالكتیكی كه در داستان یا رمان هست در مقایسه با دیالكتیك قصه یا رمانس كاملاً پیچیده‌تر است و الزاما آدم‌ها را صرفا به تضادهای اخلاقی یا تقابل‌های خشك و خالص با یك‌دیگر در یك قلم‌رو بسته نشان نمی‌دهد.
به بیان دیگر ،قصه و داستان هر دو آثار روایی هستند و به نقل رویداد ها می پردازند.
آنچه داستان را از قصه جدا می کند، روابط علی بین رویدادهای مختلف آن است؛ درحالی که قصه بر اساس حوادث پشت سر هم شکل می گیرد که ممکن است رابطه علت و معلولی بر آنها حاکم نباشد. رابطه های علی و معلولی و عناصر دیگر داستان نویسی را گسترده تر، بهتر و دقیق تر می توان در داستان یافت.
محور ماجرا در قصه بر حوادث استوار است و قهرمان ها درآن كمتر دگرگونی می یابند و بیشتر دستخوش حوادث و ماجراهای گوناگون اند. درحقیقت در قصه ها" قهرمان" وجود دارد و در داستان ها " شخصیت". تفاوت دیگر در قهرمان وشخصیت است. قصه های کهن معمولاً قهرمانانی دارند که از الگوهای مشخصی پیروی می کنند و مرز بین خوبی و بدی مشخص است، ولی شخصیت ها در داستان دارای نوعی فردیت هستند و در اثر تحولاتی که حادث می شود، تغییر می کنند؛ یعنی سفید سفید یا سیاه سیاه نیستند، بلکه سایه - روشن و خاکستری هستند. به عبارت دیگر در قصه، آدم ها به صورت كلی تر مطرح شده اند، اما در داستان آن كلیات با شخصیت پردازی دقیق تر به تكامل رسیده اند.
آنچه داستان را از قصه جدا می کند، روابط علی بین رویدادهای مختلف آن است؛ درحالی که قصه بر اساس حوادث پشت سر هم شکل می گیرد که ممکن است رابطه علت و معلولی بر آنها حاکم نباشد. رابطه های علی و معلولی و عناصر دیگر داستان نویسی را گسترده تر، بهتر و دقیق تر می توان در داستان یافت.
یکی دیگر از تفاوت ها در زمان و مکان است. قصه ها تعلق زمانی و مکانی آشکار ندارند؛ یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچکس نبود، جنگلی بود، قصری بود، خانه ای بود و...حال آنکه در داستان ها می توان نشانه های بسیاری دال بر حضور زمان و مکان را در آن مشاهده کرد.
توصیف در قصه، توصیفی است بی توجه به كلیت داستان؛ مثلا جایی كه در و دیوار اتاقی اصلاً در برداشت خواننده از شخصیت یا فضا تأثیری ندارد – و گاهی حتی در تضاد با آن است- نویسنده جملات بسیاری را به توصیف گل، بوته، رنگ، لباس و چهره اختصاص داده و اگر كسانی هم برای این توصیف حدی معین در نظر گرفته اند، به توصیف عینی پرداخته اند. حال آن كه درداستان، توصیف ذهنی اهمیت و نمودی بسیار دارد و توصیف عینی هم اگر هست- كه هست- درچارچوب مشخص می گنجد.
تفاوت دیگر از جهت زبان می باشد؛ زبان قصه روایتی و گزارشی است، ولی زبان داستان تصویری و حسی. در قصه، كلمات فقط برای تشكیل جمله و رساندن پیام جمله آمده اند، ولی در داستان هركلمه نقش تصویری و القایی ویژه ای دارد، كه نه تنها جمله را می سازد، بلكه برداشتی از شخصیت، نگاه نویسنده، كنش ها و احتمالاً فضا و مانند آن را در ذهن خواننده حك می كند.
فرآوری : منیژه خسروی
بخش ادبیات تبیان
منابع : دیباچه /معجزه قلم


دکتر شریعتی:

خدایا، چگونه زیستن را به من بیاموز، چگونه مردن را خود خواهم آموخت.

@Saeed_Maadani


فقر اقتصادی، فقر سیاسی به وجود می آورد و بعد استعمار و وابستگی اقتصادی ایجاد می کند، امروز کدام جامعه در دنیا هست که از لحاظ اقتصادی در سطح پایینی باشد، ولی وابسته نباشد ؟

@dr_alishariati


در فرهنگ ما شهادت، مرگی نیست که دشمن ما بر مجاهد تحمیل کند. شهادت مرگ دلخواهی است که مجاهد با همه آگاهی و همه منطق و شعور و بیداری و بینایی خویش، خود انتخاب می‏کند

#دکتر_شریعتی

@Saeed_Maadani


استحمار ، گاه تورا به زشتی ها وانحراف ها دعوت نمی کند، تورابه زیبایی ها و حقایق دعوت می کندتااینکه تورااز آن حقیقتی که اگربه آن بیاندیشی خطرناک وبیدارکننده است،غافل کند.

چه باید کرد؟

@dr_alishariati


دیکتاتوری برای چه بد است؟
برای آنکه در آن یک تن می اندیشد و دیگران حق اندیشیدن ندارند و این است که جامعه تبدیل می شود به، «یک تن، برای یک مغز»




به کانال
دکتر شریعتی بپیوندید👇👇
@dr_alishariati

20 last posts shown.

240

subscribers
Channel statistics