18تیر روز ادبیات کودکان و نوجوانان
معرفی کتاب "ناتور دشت"
نویسنده جی. دی. سلینجر
ترجمه محمد نجفی
انتشارات نیلا ،چاپ نهم 1393
------------------------------------------
سعید معدنی
امروز18 تیر در تقویم ها به مناسبت درگذشت مهدی آذریزدی نویسنده کتابهای معروف "قصه های خوب برای بچه های خوب"روز ادبیات کودکان و نوجوانان نامگذاری شده است.
مرحوم آذریزدی تلاش می کرد قصه های ادبیات کلاسیک ایران (مثلا مثنوی مولانا)را به زبان کودکان و نوجوانان بیان کند.تا فرزندان این سرزمین بیش از پیش با ادبیات کهن فارسی آشنا شوند.
بطور کلی متون ادبیات کودک و نوجوان را به دو بخش عمده می توان تقسیم کرد:
1-کتابهایی که برای کودکان و نوجوانان می نویسند. برای مثال داستان های سیامک گلشیری در سالهای اخیر کتاب های موفقی در این حوزه بوده و از سوی نوجوانان نیز استقبال خوبی شده است. ویا آثار همین مرحوم آذریزدی از این گونه کتابهاست
2-کتابهایی که در باره این رده سنی نوشته شده اما بیشترهدف نگارنده از کتاب مخاطبان بزرگسال هستند.
یکی از این کتاب های موفق در این حوزه
کتاب "ناتور دشت" نوشته جی. دی. سلینجر است.بمناسبت روز ادبیات کودکان و نوجوانان به معرفی مختصر این کتاب می پردازیم.
****** از کتاب " ناتور دشت " سه ترجمه به زبان فارسی وجود دارد که نگارنده برگردان محمد نجفی را خوانده است. ترجمه ای سلیس و روان و با قلم متفاوتی است.
داستان ناتور دشت شرح بیان سه روز از زندگی یک نوجوان در آمریکا در آستانه ورود به جوانی است. در خلال داستان برخی اتفاقات باور پذیر رخ می دهد که خواننده را از خواندن کتاب راضی نگه میدارد. ترجمه روان نجفی هم در رضایت خوانندگان فارسی زبان سهم مهمی دارد. این کتاب ثروت و شهرت فراوانی برای نویسنده به ارمغان آورد.
در ذیل خلاصه کتاب "ناتور دشت"از ویکی پدیا نقل می کنیم.لازم به ذکر است ناتور دشت همان معنی "دشتبان" است.
*******خلاصه داستان:
"هولدن کالفیلد نوجوانی هفده ساله است که در لحظهٔ آغاز رمان، در یک مرکز درمانی بستری است و ظاهراً قصد دارد آنچه را پیش از رسیدن به اینجا از سر گذرانده برای کسی تعریف کند و همین کار را هم میکند، و رمان نیز بر همین پایه شکل میگیرد. در زمان اتفاق افتادن ماجراهای داستان، هولدن پسر شانزده سالهای است که در مدرسهٔ شبانهروزی «پنسی» تحصیل میکند و حالا در آستانهٔ کریسمس به علت ضعف تحصیلی (چهار درس از پنج درسش را مردود شده و تنها در درس انگلیسی نمرهٔ قبولی آورده است) از دبیرستان اخراج شده و باید به خانهشان در نیویورک برگردد.
تمام ماجراهای داستان طی همین سه روزی (شنبه، یکشنبه و دوشنبه) که هولدن از مدرسه برای رفتن به خانه خارج میشود اتفاق میافتد. او میخواهد تا چهارشنبه، که نامهٔ مدیر راجع به اخراج او به دست پدر و مادرش میرسد و آبها کمی از آسیاب میافتد، به خانه باز نگردد. به همین خاطر، از زمانی که از مدرسه خارج میشود، دو روز را سرگردان و بدون مکان مشخصی سپری میکند و این دو روز سفر و گشت و گذار، نمادی است از سفر هولدن از کودکی به دنیای جوانی و از دست دادن معصومیتش در جامعهٔ پُر هرج و مرج آمریکا"
*******
در ادامه برخی از فراز های کتاب را می آوریم:
(1)
"راستش هیچ تحملِ کشیش جماعتو ندارم. مخصوصا اونایی رو که میاومدن تو مدرسهها و با لحنِ مقدس خطابه میخوندن. خدایا، چقدر از اون لحن بدم میآد. نمیفهمم چرا نمیتونن با لحنِ معمولی حرف بزنن. موقعِ حرفزدن خیلی حقهباز به نظر میاومدن".
(2)
"پسر، وقتی یکی میمیره، حسابی مرتبش میکنن. امیدوارم اگه واقعا مردم، یه نفر پیدا شه که عقل تو کلهش باشه و پرتم کنه تو رودخونه، یا نمیدونم، هر کاری بکنه غیر گذاشتن تو قبرستون. اونم واسه اینکه مردم بیان و یکشنبهها گل بذارن رو شکمم و این مزخرفات. وقتی مردی گل میخوای چیکار؟"
(3)
"همهش مجسم میکنم چَنتا بچهی کوچیک دارن تو یه دشتِ بزرگ بازی میکنن. هزارهزار بچهی کوچیک؛ و هیشکی هم اونجا نیس، منظورم آدمبزرگه، غیر من. منم لبهی یه پرتگاهِ خطرناک وایستادهم و باید هر کسی رو که میآد طرفِ پرتگاه بگیرم – یعنی اگه یکی داره میدوئه و نمیدونه داره کجا میره من یهدفه پیدام میشه و میگیرمش. تمامِ روز کارم همینه. ناتورِ دشتم."
18تیرماه 1397
@Saeed_Maadani