#پارتهفتادودوسفربهدیارعشق
سروش با نیشخند میگه: خیلی دوست داشتی نامزدم رو ببینی که این همه راه اومدی
امروز مدام به عشق جدید من خیره شده بودی
با خونسردی سرمو به سمتش برمیگردمو میگم: خوشبخت بشین خیلی بهم میاین
نیشخند از لباش پخش میشه و با اخم میگه: به دعای خیر جنابعالی احتیاجی نداریم مطمئن باش خوشبخت میشیم
یعنی هنوز میخواد به رفتاراش ادامه بده؟
_امیدوارم
صدای الاگل رو میشنوم
الاگل: سروش عزیزم کجایی؟
سروش: بیا اینجا گلم
بعد با پوزخند ادامه میده گفتم یه خورده کنار یه دوست قدیمی بشینم
الاگل با ناز و عشوه به ما نزدیک میشه و با دیدن من اول اخماش توهم میره ولی بعد یه لبخند تصنعی میزنه و میگه: عزیزم دلت میاد منو تنها بذاری؟
سروش: معلومه که نه عشق من
سروش هیچوقت چنین آدمی نبود که توی جمع اینجوری حرف بزنه صد در صد میخواد حرص من رو در بیاره
الاگل کنار سروش میشینه سرش رو روی شونه ی سروش میذاره و میگه: عزیزم معرفی نمیکنی؟
مطمئنم من رو شناخته اما نمیدونم چرا حرفی از گذشته نزد اون روز توی تولدش اونقدر شیطنت کردم آخر شب بهم گفته بود عاشقه شیطنتات شدم نظرت در مورد اینکه با هم دوست باشیم چیه؟ و من هم قبول کرده بودم ولی بعد از اون اونقدر درگیر مشکلات شدم که اصلا شخصی به نام الاگل رو از یاد بردم چه برسه به دوستیش
الان همون شخص جلوم واستاده و از سروش میخواد منو بهش معرفی کنه مطمئنم هم
میدونه نامزد قبلی سروشم هم میدونه دوست سابق بنفشه ام
سروش: ترنم خواهر نامزد سابق سیاوش
سرشو از روی شونه های سروش برمیداره و میگه: وقتی در مورد خواهرتون شنیدم خیلی
متاسف شدم حتما روزای سختی رو گذروندین با اینکه خیلی وقته گذشته ولی باز هم بهتون تسلیت میگم
سروش با تمسخر نگام میکنه
محاله موضوع من رو ندونه فقط نمیدونم چرا داره حرف ترانه رو پیش میکشه
لحنم ناخودآگاه سرد میشه با لحنی سرد میگم: ممنون
بی توجه به لحن سردم با لحن شادی میگه: تعریف شما رو زیاد از اطرافیان شنیدم
منظورش رو از این مهربونیها درک نمیکنم آخه کسی توی اطرافیانم از من تعریفی نمیکنه که این خانم بخواد بشنوه شنیدن این حرف با جوک برام هیچ فرقی نداره
وقتی با چشمای یخی تو چشمش زل میزنم و چیزی نمیگم ناخودآگاه ساکت میشه
سروش تک سرفه ای میکنه و میگه: دو ماه دیگه عروسیمونه حتما تشریف بیارید
الاگل با چشمهایی که از ذوق میدرخشه میگه: وای آره حتما بیا خیلی خوشحال میشم
به سردی میگم: اگه شرایطش جور بود حتما من میام
الاگل با لبخند میگه: یادت باشه با اومدنت ما رو خوشحال میکنی
بعد خطاب به سروش میگه: مگه نه سروش؟
سروش با پوزخند میگه: آره گلم
میخوام چیزی بگم که صدای زنگ گوشیم مانع از حرف زدنم میشه
نگامو ازشون میگیرمو گوشیم رو از داخل کیفم در میارم با دیدن شماره ماندانا لبخندی رو
لبم میشینه حتما از بس نگرانم بود طاقت نیاورد
ببخشیدی میگم که الاگل میگه: راحت باش عزیزم
سروش چیزی نمیگه و من بی تفاوت به دوتاشون از جام بلند میشمو همونجور که دارم ازشون دور میشم جواب میدم
_سلام مانی
ماندانا: به به سلام بر دشمن درجه ی یک خودم
لبخندی میزنمو میگم: باز شروع کردی؟
ماندانا با جدیت میگه: مهمونی تموم شد؟
_نه بابا هر کسی میره و میاد یه چیزی بارم میکنه
ماندانا: البد تو هم مثله این پخمه ها تاریک ترین قسمت رو انتخاب کردی و رو یه مبل یه نفره نشستی
سروش با نیشخند میگه: خیلی دوست داشتی نامزدم رو ببینی که این همه راه اومدی
امروز مدام به عشق جدید من خیره شده بودی
با خونسردی سرمو به سمتش برمیگردمو میگم: خوشبخت بشین خیلی بهم میاین
نیشخند از لباش پخش میشه و با اخم میگه: به دعای خیر جنابعالی احتیاجی نداریم مطمئن باش خوشبخت میشیم
یعنی هنوز میخواد به رفتاراش ادامه بده؟
_امیدوارم
صدای الاگل رو میشنوم
الاگل: سروش عزیزم کجایی؟
سروش: بیا اینجا گلم
بعد با پوزخند ادامه میده گفتم یه خورده کنار یه دوست قدیمی بشینم
الاگل با ناز و عشوه به ما نزدیک میشه و با دیدن من اول اخماش توهم میره ولی بعد یه لبخند تصنعی میزنه و میگه: عزیزم دلت میاد منو تنها بذاری؟
سروش: معلومه که نه عشق من
سروش هیچوقت چنین آدمی نبود که توی جمع اینجوری حرف بزنه صد در صد میخواد حرص من رو در بیاره
الاگل کنار سروش میشینه سرش رو روی شونه ی سروش میذاره و میگه: عزیزم معرفی نمیکنی؟
مطمئنم من رو شناخته اما نمیدونم چرا حرفی از گذشته نزد اون روز توی تولدش اونقدر شیطنت کردم آخر شب بهم گفته بود عاشقه شیطنتات شدم نظرت در مورد اینکه با هم دوست باشیم چیه؟ و من هم قبول کرده بودم ولی بعد از اون اونقدر درگیر مشکلات شدم که اصلا شخصی به نام الاگل رو از یاد بردم چه برسه به دوستیش
الان همون شخص جلوم واستاده و از سروش میخواد منو بهش معرفی کنه مطمئنم هم
میدونه نامزد قبلی سروشم هم میدونه دوست سابق بنفشه ام
سروش: ترنم خواهر نامزد سابق سیاوش
سرشو از روی شونه های سروش برمیداره و میگه: وقتی در مورد خواهرتون شنیدم خیلی
متاسف شدم حتما روزای سختی رو گذروندین با اینکه خیلی وقته گذشته ولی باز هم بهتون تسلیت میگم
سروش با تمسخر نگام میکنه
محاله موضوع من رو ندونه فقط نمیدونم چرا داره حرف ترانه رو پیش میکشه
لحنم ناخودآگاه سرد میشه با لحنی سرد میگم: ممنون
بی توجه به لحن سردم با لحن شادی میگه: تعریف شما رو زیاد از اطرافیان شنیدم
منظورش رو از این مهربونیها درک نمیکنم آخه کسی توی اطرافیانم از من تعریفی نمیکنه که این خانم بخواد بشنوه شنیدن این حرف با جوک برام هیچ فرقی نداره
وقتی با چشمای یخی تو چشمش زل میزنم و چیزی نمیگم ناخودآگاه ساکت میشه
سروش تک سرفه ای میکنه و میگه: دو ماه دیگه عروسیمونه حتما تشریف بیارید
الاگل با چشمهایی که از ذوق میدرخشه میگه: وای آره حتما بیا خیلی خوشحال میشم
به سردی میگم: اگه شرایطش جور بود حتما من میام
الاگل با لبخند میگه: یادت باشه با اومدنت ما رو خوشحال میکنی
بعد خطاب به سروش میگه: مگه نه سروش؟
سروش با پوزخند میگه: آره گلم
میخوام چیزی بگم که صدای زنگ گوشیم مانع از حرف زدنم میشه
نگامو ازشون میگیرمو گوشیم رو از داخل کیفم در میارم با دیدن شماره ماندانا لبخندی رو
لبم میشینه حتما از بس نگرانم بود طاقت نیاورد
ببخشیدی میگم که الاگل میگه: راحت باش عزیزم
سروش چیزی نمیگه و من بی تفاوت به دوتاشون از جام بلند میشمو همونجور که دارم ازشون دور میشم جواب میدم
_سلام مانی
ماندانا: به به سلام بر دشمن درجه ی یک خودم
لبخندی میزنمو میگم: باز شروع کردی؟
ماندانا با جدیت میگه: مهمونی تموم شد؟
_نه بابا هر کسی میره و میاد یه چیزی بارم میکنه
ماندانا: البد تو هم مثله این پخمه ها تاریک ترین قسمت رو انتخاب کردی و رو یه مبل یه نفره نشستی