فضايل عايشه و اسماء دختران ابوبكر (رضي الله عنهم)
عربي 🍃 امسك حتى اخيط نقبتي فامسكت فقلت يا ام المؤمنين لو خرجت فاخبرتهم لعدوه منك بخلا قالت ابصر شانك انه لا جديد لمن لا يلبس الخلق
✍ کثير بن عبيد (رضی الله عنه) روايت نموده، كه گفت : نزد عايشه ام المؤمنين (رضى اللَّه عنها ) داخل شدم، گفـت : لباسم را محكـم بگير تا آن را بدوزم، آنگاه محكم گرفتم
و گفتم : اى ام المؤمنين، اگر بيرون شوم و آنان را خبر بدهم، میپندارند تو بخیلی!
فرمود : حالتت را ببين، كسى كه كهنه را نپوشد لذت تازه را نمى یابـد
📚 471 ادب المفرد بخاري_ 367 صحيح ادب المفرد الباني
🌾🍃🌸🌺💥🌾🍃🌸🌺💥🌾🍃🌸
عربي 🍃 أن المنذر بن الزبير قدم من العراق فأرسل إلى أسماء بنت أبي بكر بكسوة من ثياب مروية وقوهية رقاق عتاق بعدما كف بصرها قال فلمستها بيدها ثم قالت أف ردوا عليه كسوته قال فشق ذلك عليه وقال يا أمه إنه لا يشف قالت إنها إن لم تشف فإنها تصف فقال فاشترى لها ثيابا مروية وقوهية فقبلتها وقالت مثل هذا فاكسني
✍ منذر بن زبير بن عوام (رضی ابله عنهما) از عراق آمد، و براى مادرش: اسماء دختر ابوبكر (رضى اللَّه عنهمـا) بعـد از اينكـه اسماء چشمهايش كور شده بود لباسهايى از جامه هاى مروى و قوهى كه نازك و خيلى خوب بودند فرستاد،
میگويد: اسماء آن را با دست خود لمس نمود و گفت : اُف!! لباسهايش را براى او برگردانید!
میگويد: اين كار بر منـذر گران تمام شد و گفت : اى مادرم، اين آنقدر شفاف و نازك نيست،
اسماء فرمود : اين اگر چه نازك و شفاف نيـست، ولـى جسم را آشكار مى سازد، ميگويد: آنگاه برايش لباس دیگری خرید و او آن را پذیرفت و فرمود; مثل این لباس را برایم بساز
📚 حجاب المرأة الباني 57 _ ابن سعد 252/8
عربي 🍃 امسك حتى اخيط نقبتي فامسكت فقلت يا ام المؤمنين لو خرجت فاخبرتهم لعدوه منك بخلا قالت ابصر شانك انه لا جديد لمن لا يلبس الخلق
✍ کثير بن عبيد (رضی الله عنه) روايت نموده، كه گفت : نزد عايشه ام المؤمنين (رضى اللَّه عنها ) داخل شدم، گفـت : لباسم را محكـم بگير تا آن را بدوزم، آنگاه محكم گرفتم
و گفتم : اى ام المؤمنين، اگر بيرون شوم و آنان را خبر بدهم، میپندارند تو بخیلی!
فرمود : حالتت را ببين، كسى كه كهنه را نپوشد لذت تازه را نمى یابـد
📚 471 ادب المفرد بخاري_ 367 صحيح ادب المفرد الباني
🌾🍃🌸🌺💥🌾🍃🌸🌺💥🌾🍃🌸
عربي 🍃 أن المنذر بن الزبير قدم من العراق فأرسل إلى أسماء بنت أبي بكر بكسوة من ثياب مروية وقوهية رقاق عتاق بعدما كف بصرها قال فلمستها بيدها ثم قالت أف ردوا عليه كسوته قال فشق ذلك عليه وقال يا أمه إنه لا يشف قالت إنها إن لم تشف فإنها تصف فقال فاشترى لها ثيابا مروية وقوهية فقبلتها وقالت مثل هذا فاكسني
✍ منذر بن زبير بن عوام (رضی ابله عنهما) از عراق آمد، و براى مادرش: اسماء دختر ابوبكر (رضى اللَّه عنهمـا) بعـد از اينكـه اسماء چشمهايش كور شده بود لباسهايى از جامه هاى مروى و قوهى كه نازك و خيلى خوب بودند فرستاد،
میگويد: اسماء آن را با دست خود لمس نمود و گفت : اُف!! لباسهايش را براى او برگردانید!
میگويد: اين كار بر منـذر گران تمام شد و گفت : اى مادرم، اين آنقدر شفاف و نازك نيست،
اسماء فرمود : اين اگر چه نازك و شفاف نيـست، ولـى جسم را آشكار مى سازد، ميگويد: آنگاه برايش لباس دیگری خرید و او آن را پذیرفت و فرمود; مثل این لباس را برایم بساز
📚 حجاب المرأة الباني 57 _ ابن سعد 252/8