آن خاکی که اسلامگرایی بهسرِ خود کرد!
✍ #علیصاحبالحواشی
یادم هست وقتی خمینی همین حرف را میزد. همه اهل منزل چطور متاملانه گوشمیدادیم. بهرحال اینها را که از شکم خودش درنیاورده بود، بلکه تقریرات "عرفانی" از هستی بود که ریشهای بیشاز یکهزارهای در "ایران" داشت.
آنوقتها گمان میکردم این حرفها "تخمطلای" خودِ ماست، بعدها فهمیدم که عین این حرفها در عرفان مسیحیتهایمتقدم و حتی امروزین، و نیز در یهودیتهای اشراقی هم بود! اگر بازهم عقبتر برویم، چیزی از این قبیل را نزد رواقیون یونانیمآب و نیز نزد افلاطون در دوهزارهونیم پیش مییابیم.
اصل سخنم، بیان دیرینگی این فهمِ عرفانی نیست، بلکه تاباندن نور بر دورشدن "سالنوریِ" جامعه ایران از این حرفها - خواه "دُرَرِ معانی" یا مهملات (بسته به ایستار هرکس) - است.
تردید نمیتوان داشت که امروز نزد بسیاری ایرانیان، این سخنان قطعا بدل مشتی "اراجیف" شدهاست، والا کلیپهای مضحکهای برایش نمیساختند تا دستبهدست شود، که میشود.
آنچه این سخنان را نزد ایرانیان بدل اراجیف نمود، جنایاتِ مدعیان آن سخنها بود! سپهر اجتماعی میدان عَلَمگردانیِ "منطقصوری" نیست که گفتهشود تبهکاریِ یک مدعی، ربطی به بطلان ادعای او ندارد. در عرصه اجتماعی چنین ربطی بهقوت برقرار میشود، چنانکه در حق متولیان زمامداری پساانقلاب ۵۷ برقرار گشت.
زبانِحالِ تلقی ایرانیانِ امروز آن است که اگر این حرفها "معارفربانی" است که تویِ خمینی حاملاش گشتی، پس چگونه است که چنان غَدّاری با دستهای تا مرفق آلوده بهخونهای ناحق شدی؟! چگونهاست که اکثریت قاطع ارادتمندان و خِصصین تو غارتگرانی خونی از آب درآمدند؟
اتفاقاً در سپهرعمومی ایران، آن استدلالی که منجر به داغباطله خوردن چنین "معارفربانی" شد، از میدان خود همین معارف میآمد، نه که از زبان امثالِ برتراندراسلهای بیدین درآمده باشد. شاهدش این بیت سنائیغزنوی است:
"علم"، کز تو تورا بِنَستاند
جهل از آن علم، بِه بوَد صدبار!
مردم گفتند از اینکه تو چنین تبهکاری شدی، در حالیکه "حامل" این معارف بودی، پیداست که آن معارف همه کشک بودند! موید و مُشددِ این داوری عمومی، "مسئلهشدنِ" فقط یک مورد خمینی نبود، بلکه خیل روحانیت امامیه که بارکشان دواعی قدس و تقوا و تهجد و گریهکنندگان بر مظلومیت حسین و رقیه بودند، نعلوارونههایی هرچه شبیهتر به یزید و معاویه از آب درآمدند! نه که شبیه به علی و حسینِ ادعاییشان باشند! پس مردم گفتند انگار که این حرفهایتان هم از بیخ کشک بود، والا بهقدر ولو نَمی، خیسشان میشُدید!
میبینید که داوری سپهراجتماعی خیلی هم خلاف "منطقصوری" نیست؛ بهرحال مردم گیجوگول که نیستند، صدبار هم که فریب بخورند دستآخر "واقعیت" دستشان میآید.
همین "واقعیت" است که امروز در وجدان مردم نشسته است، تا نمازخوانها سجادهها جمع کردند، مسجدها بینمازخوان ماند و از رونق افتاد، بر نوزادان هرچه کمتر نامهای مسلمانی گذاشته میشود، برای امامان جوک میسازند، و قرآنها را بر آبراهها میافکنند!
حالا دیگر اراذلِ "حیدرحیدر" گویان به کار نیاید، شلیک شاتگان برای کور کردن معترضان هم بیمصرف شدهاست! عربده حیدر کنند و چشمها کور کنند تا چه شود؟!!
سالها پیش در قبل از انقلاب، تلویزیون یک سریال کمدی داشت به اسم "سرکار استوار" که کاراکتر "صمدِ" پرویزصیاد در آن گل کرد و بدل به ژانری کمدی شد. در یکی از اپیزودها "صمد" و مادرش "ننهآغا" که در خانه روستایشان روی زمین خوابیده بودند، صبح بیدار میشوند و میبینند دزدها همهچیز خانه را بردهاند، حتی پلاسی را که بر کف اتاق پهن بود و روی آن تشک خواب این دو پهن شده بود! فقط یک آفتابه در کنارشان بجانهاده بودند در مستراح بیطهارت نمانند!
این کلیپ مضحکه پیوستی را که دیدم، یاد آن اپیزود "سرکار استوار" افتادم. آنچه بر سر صمد و ننهآقایش آمد، جمهوریاسلامی بر هستونیست فکری و معنوی و محتوایی خودش آورد. اسلامعزیزش را به تاراج داد تا بدل به ویلاهای لوکسِ از روسیه و چین تا کانادا و ترکیه، ماشینهای پورشه و مازراتی، بنزهای ضدگلوله مقامات و نشستن امثال احمدجنتیها روی مبلهای شدادی و عکسگرفتن با پُزِ فتحالفتوحی، عیاشی و کَیّافی آقازادهها در داخله و خارجه، و ماجراجوییهای گردنفراز منطقهای و پروژه اتمی برای گروکشی جهانی شود. در یککلام، جمهوریاسلامی "دین" را خرج "دنیا" کرد! آنهم چه ارزان، و به چه عجلهای، فقط در چند دهه ناقابل!
البته بخشی از "دنیا" را که میخواست بهدست آورد، اما به قیمت بلاموضوع کردن خود و مدعیات اسلامیاش برای دهها میلیون ایرانی!
راست گفت سعدی که:
دین به دنیا فروشان خرند!
یوسف فروشند، تا چه خرند؟!کانالنویسنده
✍ #علیصاحبالحواشی
یادم هست وقتی خمینی همین حرف را میزد. همه اهل منزل چطور متاملانه گوشمیدادیم. بهرحال اینها را که از شکم خودش درنیاورده بود، بلکه تقریرات "عرفانی" از هستی بود که ریشهای بیشاز یکهزارهای در "ایران" داشت.
آنوقتها گمان میکردم این حرفها "تخمطلای" خودِ ماست، بعدها فهمیدم که عین این حرفها در عرفان مسیحیتهایمتقدم و حتی امروزین، و نیز در یهودیتهای اشراقی هم بود! اگر بازهم عقبتر برویم، چیزی از این قبیل را نزد رواقیون یونانیمآب و نیز نزد افلاطون در دوهزارهونیم پیش مییابیم.
اصل سخنم، بیان دیرینگی این فهمِ عرفانی نیست، بلکه تاباندن نور بر دورشدن "سالنوریِ" جامعه ایران از این حرفها - خواه "دُرَرِ معانی" یا مهملات (بسته به ایستار هرکس) - است.
تردید نمیتوان داشت که امروز نزد بسیاری ایرانیان، این سخنان قطعا بدل مشتی "اراجیف" شدهاست، والا کلیپهای مضحکهای برایش نمیساختند تا دستبهدست شود، که میشود.
آنچه این سخنان را نزد ایرانیان بدل اراجیف نمود، جنایاتِ مدعیان آن سخنها بود! سپهر اجتماعی میدان عَلَمگردانیِ "منطقصوری" نیست که گفتهشود تبهکاریِ یک مدعی، ربطی به بطلان ادعای او ندارد. در عرصه اجتماعی چنین ربطی بهقوت برقرار میشود، چنانکه در حق متولیان زمامداری پساانقلاب ۵۷ برقرار گشت.
زبانِحالِ تلقی ایرانیانِ امروز آن است که اگر این حرفها "معارفربانی" است که تویِ خمینی حاملاش گشتی، پس چگونه است که چنان غَدّاری با دستهای تا مرفق آلوده بهخونهای ناحق شدی؟! چگونهاست که اکثریت قاطع ارادتمندان و خِصصین تو غارتگرانی خونی از آب درآمدند؟
اتفاقاً در سپهرعمومی ایران، آن استدلالی که منجر به داغباطله خوردن چنین "معارفربانی" شد، از میدان خود همین معارف میآمد، نه که از زبان امثالِ برتراندراسلهای بیدین درآمده باشد. شاهدش این بیت سنائیغزنوی است:
"علم"، کز تو تورا بِنَستاند
جهل از آن علم، بِه بوَد صدبار!
مردم گفتند از اینکه تو چنین تبهکاری شدی، در حالیکه "حامل" این معارف بودی، پیداست که آن معارف همه کشک بودند! موید و مُشددِ این داوری عمومی، "مسئلهشدنِ" فقط یک مورد خمینی نبود، بلکه خیل روحانیت امامیه که بارکشان دواعی قدس و تقوا و تهجد و گریهکنندگان بر مظلومیت حسین و رقیه بودند، نعلوارونههایی هرچه شبیهتر به یزید و معاویه از آب درآمدند! نه که شبیه به علی و حسینِ ادعاییشان باشند! پس مردم گفتند انگار که این حرفهایتان هم از بیخ کشک بود، والا بهقدر ولو نَمی، خیسشان میشُدید!
میبینید که داوری سپهراجتماعی خیلی هم خلاف "منطقصوری" نیست؛ بهرحال مردم گیجوگول که نیستند، صدبار هم که فریب بخورند دستآخر "واقعیت" دستشان میآید.
همین "واقعیت" است که امروز در وجدان مردم نشسته است، تا نمازخوانها سجادهها جمع کردند، مسجدها بینمازخوان ماند و از رونق افتاد، بر نوزادان هرچه کمتر نامهای مسلمانی گذاشته میشود، برای امامان جوک میسازند، و قرآنها را بر آبراهها میافکنند!
حالا دیگر اراذلِ "حیدرحیدر" گویان به کار نیاید، شلیک شاتگان برای کور کردن معترضان هم بیمصرف شدهاست! عربده حیدر کنند و چشمها کور کنند تا چه شود؟!!
سالها پیش در قبل از انقلاب، تلویزیون یک سریال کمدی داشت به اسم "سرکار استوار" که کاراکتر "صمدِ" پرویزصیاد در آن گل کرد و بدل به ژانری کمدی شد. در یکی از اپیزودها "صمد" و مادرش "ننهآغا" که در خانه روستایشان روی زمین خوابیده بودند، صبح بیدار میشوند و میبینند دزدها همهچیز خانه را بردهاند، حتی پلاسی را که بر کف اتاق پهن بود و روی آن تشک خواب این دو پهن شده بود! فقط یک آفتابه در کنارشان بجانهاده بودند در مستراح بیطهارت نمانند!
این کلیپ مضحکه پیوستی را که دیدم، یاد آن اپیزود "سرکار استوار" افتادم. آنچه بر سر صمد و ننهآقایش آمد، جمهوریاسلامی بر هستونیست فکری و معنوی و محتوایی خودش آورد. اسلامعزیزش را به تاراج داد تا بدل به ویلاهای لوکسِ از روسیه و چین تا کانادا و ترکیه، ماشینهای پورشه و مازراتی، بنزهای ضدگلوله مقامات و نشستن امثال احمدجنتیها روی مبلهای شدادی و عکسگرفتن با پُزِ فتحالفتوحی، عیاشی و کَیّافی آقازادهها در داخله و خارجه، و ماجراجوییهای گردنفراز منطقهای و پروژه اتمی برای گروکشی جهانی شود. در یککلام، جمهوریاسلامی "دین" را خرج "دنیا" کرد! آنهم چه ارزان، و به چه عجلهای، فقط در چند دهه ناقابل!
البته بخشی از "دنیا" را که میخواست بهدست آورد، اما به قیمت بلاموضوع کردن خود و مدعیات اسلامیاش برای دهها میلیون ایرانی!
راست گفت سعدی که:
دین به دنیا فروشان خرند!
یوسف فروشند، تا چه خرند؟!کانالنویسنده