این جماعت سلطنتطلب که به معنای واقعی گند و کثافتهایی هستند که در بخش زبالهدانِ تاریخ دست و پا میزنند، همه زشتیها را باهم دارند: هم فاشیست هستند و هم متوحش؛ و بدتر از همه اینکه، میراث شعبون بیمخ را جانانه حفظ کردهاند و هر روز با افتخار مرزهایِ لمپنیسم را جابهجا میکنند. این مملکت قبل از انقلاب سیاسی به سالها تغییر و تحول جدی و پیوسته فرهنگی و اجتماعی نیاز دارد؛ شاید حتی بیشتر از یک قرن؛ وگرنه انقلاب یا هر تغییر سیاسی بزرگ بدون پیشزمینه انباشتی از تغییر و تحولهایِ فرهنگی و اجتماعی، دوباره از چاه به چاله افتادن است، مخصوصاً با این وضعیت وحشتناکی که امروز وجود دارد. مانند آنچه در غرب در یک فرآیند بیش از پانصد سال اتفاق افتاد، ما هم راهی جز طی کردنِ این مسیر با توجه به الزامات مختص به خود را نداریم. هنوز از برآمدنِ عصر بیداری و انقلاب مشروطیت کمتر از ۱۵۰سال میگذرد و باید فعلاً ادامه دهیم، متاسفانه هیچ میان بر و راه نزدیکتری هم در تاریخ وجود ندارد.
*ببخشید اگر این ویدیو تهوعآور را اینجا منتشر کردم، ولی این ویدیو بخشی از واقعیت غمانگیز امروز ماست.
@batarikh
☆○════════════════○☆
✍ #علیصاحبالحواشی
بله این "واقعیت" موجودِ لااقل بخش بزرگی - یا شاید هم بخش پرسروصدای - سلطنتطلبهاست. کار دست آنها بیفتد، به اغلب احتمال "دمکراسی" نخواهد آمد، "ساواکِ جاننثارانِ اعلیحضرت" خواهد آمد.
اما و هزار اما که "تاریخ" ملتها جز از چاهی به چالهای، یا از چاهی به چاه دیگر افتادن نیست. بلوغتاریخی از همین چاه به چاه شدنها در میآید؛ از حکمت و فلسفه و عقلانیت درنمیآید.
نه میشود رو به ملتها "نصیحت" کرد، و نه میشود گفت که عُقلائی نیست تا از عقرب جراره ولایتفقیه به مار غاشیه سلطنت پناه بریم. میشود گفت، ولی احدی نخواهد شنید! تازه اگر لطف کرده به روی ناصح نشاشند!
"تاریخ" هیچ ملتی عرصه علمداری عقلانیت نبوده است، بلکه میدان تظاهر هیجانهای جمعی بوده است. سرها باید که به اقسام سنگها کوفته شوند تا به توازنی رسند. "دمکراسی"، آن توازن است؛ و راه رسیدن به آن جز افتانوخیزان نیست.
پیش روی ما بعید است که "دمکراسی" باشد، زیرا هوس شاشیدن به قبر اینوآن انگار که خیلی فراگیر و نیرومند است! این هم نتوان گفت که پس بهتر است در زیر شلاق ولایتفقیه به زاری بمانیم چون قرار نیست به دمکراسی برسیم، بلکه گویی محتملتر است تا به جلادت سلطنت گرفتار آییم.
سکندر را نمیبخشند آبی، به زور و زر میسر نیست اینکار؛ خضر دستگیری هم نخواهد آمد؛ برای عقلانیت هم کسی تره خرد نمیکند.
اما این سخن بهمعنای فسردگی و دعوت به بیعملی نیست! از این چاه باید بیرون شویم، ولو آنکه بدانیم به چاه دیگری فروخواهیم شد، گزینه دیگری برای "بلوغملی" وجود ندارد!
*ببخشید اگر این ویدیو تهوعآور را اینجا منتشر کردم، ولی این ویدیو بخشی از واقعیت غمانگیز امروز ماست.
@batarikh
☆○════════════════○☆
✍ #علیصاحبالحواشی
بله این "واقعیت" موجودِ لااقل بخش بزرگی - یا شاید هم بخش پرسروصدای - سلطنتطلبهاست. کار دست آنها بیفتد، به اغلب احتمال "دمکراسی" نخواهد آمد، "ساواکِ جاننثارانِ اعلیحضرت" خواهد آمد.
اما و هزار اما که "تاریخ" ملتها جز از چاهی به چالهای، یا از چاهی به چاه دیگر افتادن نیست. بلوغتاریخی از همین چاه به چاه شدنها در میآید؛ از حکمت و فلسفه و عقلانیت درنمیآید.
نه میشود رو به ملتها "نصیحت" کرد، و نه میشود گفت که عُقلائی نیست تا از عقرب جراره ولایتفقیه به مار غاشیه سلطنت پناه بریم. میشود گفت، ولی احدی نخواهد شنید! تازه اگر لطف کرده به روی ناصح نشاشند!
"تاریخ" هیچ ملتی عرصه علمداری عقلانیت نبوده است، بلکه میدان تظاهر هیجانهای جمعی بوده است. سرها باید که به اقسام سنگها کوفته شوند تا به توازنی رسند. "دمکراسی"، آن توازن است؛ و راه رسیدن به آن جز افتانوخیزان نیست.
پیش روی ما بعید است که "دمکراسی" باشد، زیرا هوس شاشیدن به قبر اینوآن انگار که خیلی فراگیر و نیرومند است! این هم نتوان گفت که پس بهتر است در زیر شلاق ولایتفقیه به زاری بمانیم چون قرار نیست به دمکراسی برسیم، بلکه گویی محتملتر است تا به جلادت سلطنت گرفتار آییم.
سکندر را نمیبخشند آبی، به زور و زر میسر نیست اینکار؛ خضر دستگیری هم نخواهد آمد؛ برای عقلانیت هم کسی تره خرد نمیکند.
اما این سخن بهمعنای فسردگی و دعوت به بیعملی نیست! از این چاه باید بیرون شویم، ولو آنکه بدانیم به چاه دیگری فروخواهیم شد، گزینه دیگری برای "بلوغملی" وجود ندارد!