در حالی که دستاشو قفل کرده بود به پشت گردنش و رو نیمکت نشسته بود
پاهاشو تکون میدادو میگفت شماها چی میفهمید من چی میگم؟؟ ها چی میفهمید؟؟
همین الان یه چکش بردار
شقیقه ام رو هم بزار رو میز
حالا محکم بکوب محکم
بازوت رو تا جایی که میتونی ببر بالا
بکوب
تا جایی که استخون گیجگاه بشکنه و بره تو لوب مخم
اها
حالا اسمش شد درد ! حالا میفهمی چی میگم؟ هوم؟؟
نه!
هیشکی نمیتونه بفهمه
هیشکی نمیتونه بفهمه چقدر تو این اتاق لعنتی اشک ریختم چقدر گریه کردم چقدر عذاب کشیدم..
هیشکی هیشکی نمیتونه بفهمه چند بار من تو این اتاق لعنتی مردم و زنده شدم!
اصلا کاش میشد یهو غیبم بزنه
بشم یه گمشدهای که هیچکس خبر نداره مُردس یا زنده و قطع امید کنن از وجودم(:
پاهاشو تکون میدادو میگفت شماها چی میفهمید من چی میگم؟؟ ها چی میفهمید؟؟
همین الان یه چکش بردار
شقیقه ام رو هم بزار رو میز
حالا محکم بکوب محکم
بازوت رو تا جایی که میتونی ببر بالا
بکوب
تا جایی که استخون گیجگاه بشکنه و بره تو لوب مخم
اها
حالا اسمش شد درد ! حالا میفهمی چی میگم؟ هوم؟؟
نه!
هیشکی نمیتونه بفهمه
هیشکی نمیتونه بفهمه چقدر تو این اتاق لعنتی اشک ریختم چقدر گریه کردم چقدر عذاب کشیدم..
هیشکی هیشکی نمیتونه بفهمه چند بار من تو این اتاق لعنتی مردم و زنده شدم!
اصلا کاش میشد یهو غیبم بزنه
بشم یه گمشدهای که هیچکس خبر نداره مُردس یا زنده و قطع امید کنن از وجودم(: