-متن‌هایی‌که‌باید‌بخوانیم-


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


- تک سلولیِ بیگانه‌ای به اسمِ من -

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Forward from: 闇𝑴𝒐𝒐𝒏
۳۰۰ بشیم
این پیامو فور کنید چنلتون
منم ازتون فور میکنم🌚


Forward from: 📗بچه درسخونآ:)
1.5کا بشییییم؟ ⁉️


Forward from: 闇𝑴𝒐𝒐𝒏
برایم کتاب بخر،
و صفحه‌ی اولش بنویس
“برای لبخندت موقع خواندن این نوشته”
همین …


من همیشه در حال تغییر بودم یا بهتره بگم هستم
و همیشه بابتش از خودم راضی بودم که یه آدم ثابت نیستم چون گاهی بعد یه اتفاق نیاز داری چیزی رو تو شخصیتت تغییر بدی
اما از این وضعیت میترسیدم! ازم میپرسیدن:
حالت چطوره؟ حس میکنم ناراحتی
و در جواب میگفتم نه ناراحت نیستم فقط دارم تغییر میکنم!
احساس میکردم فکر میکنن عجیبه، انگار که تا به حال همچین چیزی ندیدن یا تجربه نکردن، بهم میگفتن: یه جوری شدی
و من هیچ جوری نبودم فقط دچار تغییر شده بودم!
و تو تموم وقت هایی که بهشون جواب میدادم دارم تغییر میکنم این جمله از این کتاب رو تو ذهنم پررنگ میکردم و احساس بهتری داشتم
چون هرگز ثابت نبودم!:)
چون ترجیح میدم یه آدم رک و صریح باشم، ترجیح میدادم خودِ واقعیِ مزخرفم باشم تا اینکه یه نقاب احمقانه بزنم!


Forward from: تموم چیزهایی که هرگز نگفتیم
تو کتاب جز از کل نوشته بود شخصیت آدما همیشه در حال تغییره... اون چیزی که همیشه ثابته نقابشونه


Forward from: ری‌را?
چه فایده که تو هیچ کتاب قانونی تا حالا ننوشته آدم کجا میتونه از خودش شکایت کنه.


Forward from: about me
کله‌ی چرب من از گریه غم‌انگیزتر است


Forward from: •| #نرگس_صرافیان_طوفان |•
باید آنقدر بروی و برگردی، باید آنقدر سرت به سنگِ بی‌تفاوتی و بی‌‌رحمیِ آدم‌ها بخورد و آنقدر درد بکشی تا بفهمی آدم‌ها چیزی که تو فکر می‌کنی نیستند! که آدم‌ها دقیقا همان‌چیزی‌اند که فکرش را هم نمی‌کنی.
باید در سخت‌ترین شرایطت با آدم‌هایی که دلسوز و متفاوت و عزیز تصورشان می‌کردی مواجه شوی تا زهر تلخ بی‌تفاوتی‌شان را بچشی و بفهمی آن‌ها نه تنها دلسوز تو نیستند، که تماشای اندوه تو، حالشان را بهتر می‌کند.
باید آنقدر بروی و برگردی تا جایی از مسیر برسی به این نتیجه که نباید برای کسی که نه نگران تو می‌شود، نه برای داشتن تو تلاشی می‌کند و نه با اندوه و دردهای عمیق تو به هم می‌ریزد، نگران باشی و زمان و احساست را بیهوده تلف کنی.
باید خودت تجربه کنی و خودت به این باور و این نتیجه برسی و خودت عمیقا دل بکنی از آدم‌های اشتباه، وگرنه هر حرف و نصیحتی، بی‌فایده‌ست.

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

@narges_sarrafian_toofan


Forward from: "𝔻𝔼𝕃𝔸𝕍𝔸♡"
چقدر هم‌ تنها!


Forward from: مزایای منزوی بودن
فکر کردی یاد من میره؟


زیاد یاوه میگویم
گره بزن زبانم را
زیاد از تو مینوشم
بگیر استکانم را

#حسین_صفا


Forward from: {‎﮼مَلْعُونْ}
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
کلمه ی «serendipity» به معنی یافتن کسی یا چیز زیبایی بدون اینکه دنبالش گشته باشی یا منتظرش بوده باشی؛ مثل کسی یا چیزی که خدا فرستاده! به نظرم اونیکه اینجوری یه دفعه وارد زندگیتون شده رو سرندپیتی صدا‌ کنید.
-نارکوتیک
mal_oun


Forward from: اتاقِ سردِ آبی
چگونه شرح دهم
لحظه لحظه‌ی خود را
برای این همه ناباورِ خیال پرست...
#محمدبهمنی


Forward from: جایی دور از اینجا!
‏سخت می‌خواهم که در آغوش تنگ آرم ترا
هر قدر افشرده‌ای دل را، بیفشارم ترا

صائب تبریزی


Forward from: Radio Say
دوست داشتم یه دختر سی وچند ساله ی قد بلند و لاغر بودم که تنها زندگی میکردم,صبح های زود می دویدم,انگلیسی وفرانسه بلد بودم, پیانو می زدم,پیرهن کتانی سفید می پوشیدم با دکمه های باز, پا لخت می چرخیدم تو خونه با گیلاس توی دست و چوب سیگار گوشه لبم و فرداشب پرواز داشتم به آمستردام...


Forward from: اَميرعلى قِ
می‌دانیم که مصیبت‌ها را اگر در اشتراک با دیگران تحمل کنیم، آسان‌تر می‌شوند؛ ظاهرا انسان‌ها بی‌حوصلگی و دلتنگی را نیز در شمار مصیبت‌ها می‌دانند و از اینرو دور هم جمع می‌شوند تا مشتركا دلتنگ باشند.

همانطور که عشق به زندگی، در اساس، ترس از مرگ است؛ انگیزه‌ی آدمیان برای معاشرت نیز در اصل، انگیزه‌ای مستقیم نیست و از عشق به دیگران بهره نمی‌گیرد، بلکه ترس از تنهایی است.

در باب حکمت زندگی
#آرتور_شوپنهاور
@Amiralichannel




Forward from: •[پیشینگ]•
‏فکت:
تموم اون مدتی که ازمون خبری نیست، باهاتون قهر کردیم


Forward from: مزایای منزوی بودن
تو منی،من با خودم نمی‌جنگم


Forward from: به وقت هشت و هشت دقیقه...
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور

مرگ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین روزها
روز پوچی همچو روزان دگر
سایه ای ز امروزها، دیروزها

دیدگانم همچو دالان های تار
گونه هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریاد درد

می‌خزند آرام روی دفترم
دستهایم فارغ از افسون شعر
یاد می آرم که در دستان من
روزگاری شعله می زد خون شعر

-فروغ فرخزاد
@hashtmin

20 last posts shown.

106

subscribers
Channel statistics