عبور
سفر ادامه دارد و شب از کناره می رود.
گریوه ها و دشت های رهگذر،
دوباره شکل یافتند و روشنی
-که آفریدگار هستی است-
دوباره آفریدشان.
سفر ادامه دارد و من از دریچه ی ترن
به کوه ها و دشت ها، سلام عاشقانه ای
-که جویبار جاری و
جوان روشنی ست
در کویر پیر سوختن-
روانه می کنم.
لطافت هوای بامداد را
ز گیسوان دختری -که از میان پنجره،
فشانده موی نرم خویش را
به دوش باد-
روایتی رها و عاشقانه می کنم.
سفر ادامه دارد و در آستان صبحدم،
درخت های پسته در کنار راه،
سکوت سبز خویش را به آب داده اند
و رشد سالیانه ی ستاک های ترد را،
-پس از تحمل عبوس یک درنگ قهوه ای-
به ابر و باد و آفتاب داده اند.
سفر ادامه دارد و میان بهت دشت ها
کبوتران وحشی، از میان حلقه های چاه،
نگاه های حیرت اند سوی آسمان،
که می روند و می روند و می روند،
فراتر از یقین، بدان سوی گمان.
سفر ادامه دارد و
پیام عاشقانه ی کویر ها به ابرها،
سلام جاودانه ی نسیم ها به تپه ها،
تواضع لطیف و نرم دره ها،
غرور پاک و برف پوش قله ها،
صفای گشت گله ها به دشت ها،
چرای سبز میش ها و قوچ ها و بره ها.
سفر ادامه دارد و "بهار" با تمام وسعتش،
مرا که مانده ام به شهر بند یک افق
به بی کرانه می برد.
و من به شکر این صفا و
این رهایی رهاتر از خدا،
تمام بود خویش را
-که لحظه ای ست از ترنم غریب سیره ای-
نثار بی کرانی تو می کنم
زمان ادامه دارد و سفر تمام می شود.
دکتر #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
اسفند ماه 1344
@sayevarahianshearemrooz