Forward from: Amir Nazemi
http://sharenovate.com/posts/527
ایران و چالشهای پیش رو
سپهر قاضینوری (استاد دانشگاه تربیت مدرس)
در طی چند دهۀ گذشته، دلمشغولیها و دغدغههای سیاستگذاران و سیاستمداران ایران، عمدتاً متمرکز بر مسائلی بوده که جنبههای کوتاهمدت و میانمدت داشتهاند، و یا نهایتاً به یک نسل محدود میشدهاند: قیمت نفت، جنگ تحمیلی، تورم، بحران مسکن و ... .
مهمترین مسألۀ رسانهای کشور نیز دعوای دو جناح سیاسی بوده که با اسامی مختلفی شناخته شدهاند و تطور زیادی نیز در اندیشههای خود بروز دادهاند، ولی کماکان هسته اصلی نقشآفرینان خود را حفظ کردهاند.
اما شاید بتوان گفت رقابت این دو جناح تا حد زیادی موجب مکتوم ماندن مسائل زیربنایی و بحرانهای فرانسلی در کشور شده است. امروز ایران با ابرچالشهایی مواجه است که حقیقتاً ظرفیتی بیش از یک نسل را برای مواجهه میطلبند: بحران زیستمحیطی و آب (که کل تمدن چندهزارسالۀ ایرانی را تهدید میکند)، پایان دوران نفت در جهان (ولو هنوز نفت زیادی در زیرزمین وجود دارد)، ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی (که به معنای چندین برابر شدن حقوقبگیران دولت است)، رقابتپذیری ناچیز در عرصۀ بینالمللی، اوضاع دشوار سیاسی و قومی منطقه پیرامون ایران، و از همه بدتر، از دست رفتن سرمایههای اجتماعی که بدون آنها هیچ اقدام مهمی قابل اجرا نیست.
واقعیت این است که کشور دچار وضعیت قفلشدگی در همه عرصهها است. به لحاظ سیاسی میتوان این قفلشدگی را ناشی از وضعیت دو جناح دانست. جناح اصلاحطلب، در طول بیش از ربع قرن گذشته آموخته است که از مشاغل غیرانتخابی دست بکشد و صرفاً امیدوار به کسب رأی مردم در دولت و مجلس باشد و لذا طبعاً جرأت جراحیهای دردناک و زیربنایی را ندارد. جناح اصولگرا هم میداند که به جز مشاغل انتصابی، فقط وقتی میتواند مشاغل انتخابی را کسب کند که از ابزار رد صلاحیت گسترده بهره ببرد. بنابراین تمایلی به انجام اصلاحاتی ندارد که موفقیت در آن به حساب رقیب گذاشته شود. حتی در دورۀ هشت سالهای که این رقابت وجود نداشت و همۀ قوا در دست یک جناح بود نیز شاهد تحولات گسترده و تصمیمات دشوار نبودیم.
اما واقعیت این است که پارادایم مدیریتی حاکم بر دو جناح و کل نظام، تقریباً ثابت است: گذران روزمرۀ امور و تعویق تصمیمات سخت، وسوسهای که شیطان همواره در دل فرزندان آدم میافکند تا آنان را از رستگاری بازدارد.
به عبارت دیگر، مدیریت در جمهوری اسلامی به روش آتشنشانی انجام میشود. هرجا مشکلی بروز کند، به شکلی فوری با تخصیص بودجۀ دولتی، ترمیم و استمالتی صورت میپذیرد و ریشهیابی به فراموشی سپرده میشود. شاید تنها نمونۀ تصمیمات سخت و اساسی سالهای اخیر، هدفمندی یارانهها بود که اجرای آن قریب 10 سال به طول انجامید و نهایتاً در اجرا، به شکلی انجام گرفت که اکنون، خود تبدیل به یکی از چالشهای بزرگ کشور شده است.
نظام مدیریتی جمهوری اسلامی نشان داده است تنها زمانی در برابر یک تحول فرهنگی، اجتماعی یا فناورانه تسلیم میشود و به مواجهۀ مدبرانه با آن میپردازد که واقعاً چارۀ دیگری نداشته باشد و حتماً مراحل بیتوجهی، مبارزه، پذیرش لفظی و عملی و ... را گذرانده باشد تا نهایتاً به مرحلۀ سیاستگذاری مناسب برسد.
ایران و چالشهای پیش رو
سپهر قاضینوری (استاد دانشگاه تربیت مدرس)
در طی چند دهۀ گذشته، دلمشغولیها و دغدغههای سیاستگذاران و سیاستمداران ایران، عمدتاً متمرکز بر مسائلی بوده که جنبههای کوتاهمدت و میانمدت داشتهاند، و یا نهایتاً به یک نسل محدود میشدهاند: قیمت نفت، جنگ تحمیلی، تورم، بحران مسکن و ... .
مهمترین مسألۀ رسانهای کشور نیز دعوای دو جناح سیاسی بوده که با اسامی مختلفی شناخته شدهاند و تطور زیادی نیز در اندیشههای خود بروز دادهاند، ولی کماکان هسته اصلی نقشآفرینان خود را حفظ کردهاند.
اما شاید بتوان گفت رقابت این دو جناح تا حد زیادی موجب مکتوم ماندن مسائل زیربنایی و بحرانهای فرانسلی در کشور شده است. امروز ایران با ابرچالشهایی مواجه است که حقیقتاً ظرفیتی بیش از یک نسل را برای مواجهه میطلبند: بحران زیستمحیطی و آب (که کل تمدن چندهزارسالۀ ایرانی را تهدید میکند)، پایان دوران نفت در جهان (ولو هنوز نفت زیادی در زیرزمین وجود دارد)، ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی (که به معنای چندین برابر شدن حقوقبگیران دولت است)، رقابتپذیری ناچیز در عرصۀ بینالمللی، اوضاع دشوار سیاسی و قومی منطقه پیرامون ایران، و از همه بدتر، از دست رفتن سرمایههای اجتماعی که بدون آنها هیچ اقدام مهمی قابل اجرا نیست.
واقعیت این است که کشور دچار وضعیت قفلشدگی در همه عرصهها است. به لحاظ سیاسی میتوان این قفلشدگی را ناشی از وضعیت دو جناح دانست. جناح اصلاحطلب، در طول بیش از ربع قرن گذشته آموخته است که از مشاغل غیرانتخابی دست بکشد و صرفاً امیدوار به کسب رأی مردم در دولت و مجلس باشد و لذا طبعاً جرأت جراحیهای دردناک و زیربنایی را ندارد. جناح اصولگرا هم میداند که به جز مشاغل انتصابی، فقط وقتی میتواند مشاغل انتخابی را کسب کند که از ابزار رد صلاحیت گسترده بهره ببرد. بنابراین تمایلی به انجام اصلاحاتی ندارد که موفقیت در آن به حساب رقیب گذاشته شود. حتی در دورۀ هشت سالهای که این رقابت وجود نداشت و همۀ قوا در دست یک جناح بود نیز شاهد تحولات گسترده و تصمیمات دشوار نبودیم.
اما واقعیت این است که پارادایم مدیریتی حاکم بر دو جناح و کل نظام، تقریباً ثابت است: گذران روزمرۀ امور و تعویق تصمیمات سخت، وسوسهای که شیطان همواره در دل فرزندان آدم میافکند تا آنان را از رستگاری بازدارد.
به عبارت دیگر، مدیریت در جمهوری اسلامی به روش آتشنشانی انجام میشود. هرجا مشکلی بروز کند، به شکلی فوری با تخصیص بودجۀ دولتی، ترمیم و استمالتی صورت میپذیرد و ریشهیابی به فراموشی سپرده میشود. شاید تنها نمونۀ تصمیمات سخت و اساسی سالهای اخیر، هدفمندی یارانهها بود که اجرای آن قریب 10 سال به طول انجامید و نهایتاً در اجرا، به شکلی انجام گرفت که اکنون، خود تبدیل به یکی از چالشهای بزرگ کشور شده است.
نظام مدیریتی جمهوری اسلامی نشان داده است تنها زمانی در برابر یک تحول فرهنگی، اجتماعی یا فناورانه تسلیم میشود و به مواجهۀ مدبرانه با آن میپردازد که واقعاً چارۀ دیگری نداشته باشد و حتماً مراحل بیتوجهی، مبارزه، پذیرش لفظی و عملی و ... را گذرانده باشد تا نهایتاً به مرحلۀ سیاستگذاری مناسب برسد.