در کتاب ارجمند چهل گفتار در ادب و تاریخ و فرهنگ ایران، مجموعهای از مقالههای زندهیاد دکتر محمدامین ریاحی (۱۳۰۲ - ۱۳۸۸)، بهدنبال مطلبی بودم که به نوشتهٔ خواندنی او دربارهٔ نوروز رسیدم، و خاطرهٔ او از حالوهوای تهرانِ جنگزده در آستانهٔ نوروز ۱۳۶۷، درست سی سال پیش.
ایرانمان امروز، بیش و پیش از همیشه، محتاج ایراندوستیِ نویسندگان و فرهنگیانی همچون محمدامین ریاحی است، و مردمانی از اینگونه که در این سطرها میخوانیم.
با این تکه از نوشتهٔ دکتر محمدامین ریاحی، «با همین دیدگانِ اشکآلود، از همین روزنِ گشوده به دود، به پرستو، به گل، به سبزه، درود» بفرستیم و به پیشواز بهار برویم:
"...در طول تاریخ، بارها اقوامی بر این سرزمین تاختهاند، و چند صباحی بر این دیار فرمان راندهاند، و آداب و مراسم و جشنهای خود را بر این مردم تحمیل کردهاند، و سرانجام که نوبتشان گذشته است و رفتهاند، رسومشان هم با آنها رفته است. اما نوروز، این یادگار تابناک قرون و اعصار، بهنشانهٔ جاودانگی این ملت و کشور، و بهعنوان درس پایداری برای مردم ما همچنان پایدار و استوار مانده است. و خواهد ماند، تا ایران هست.
در همان روزهای تلخ و تاریک، در همین سالهای اخیر که دشمن [= عراق] دم از قادسیهٔ دوم میزد، و موشکهای آتش و مرگ، و ویرانی بر سر ما میبارید، خانوادههای ایرانی گوشهٔ امنی میجستند تا سفرههای هفتسین نوروزی را بگسترند، و ایمان خود را به گذرا بودن بلا و سختی، و امید خود را به فرا رسیدن روزهای شادی و روشنایی نشان دهند.
این خاطره را هرگز فراموش نخواهم کرد که در یکی از روزهای نزدیک به نوروز ۶۷[۱۳]، که هرکسی دور از تهران به جای امنی پناه برده بود، پیرمردی را در خیابان مقصودبیگ تجریش دیدم که از مغازهای سراغ سمنو برای سفرهٔ هفتسین میگرفت. درست در همان لحظه موشکی در همان حوالی افتاد. در و دیوار بهلرزه درآمد و ستون دود و گرد و غبار به آسمان سرکشید. همهجا تیره و تار شد.
مغازهدار گفت: پدرجان، مگر موشکباران را نمیبینی؟ سمنوی هفتسین میخواهی چهکار کنی؟
پیرمرد گفت: خوب میبینم. دشمنْ جسم ایران را در هم میکوبد. اما نمیتواند به روح ایران آسیبی برساند. نوروز از جلوههای روح ایران است. ما با برگزاری جشن ملی خود به دوست و دشمن نشان میدهیم که روح ایران تندرست و پایدار و جاویدان است. زخمهای جسم را آسان میتوان مرهم نهاد."
@alvandbh
@setayeshgarezibayee
ایرانمان امروز، بیش و پیش از همیشه، محتاج ایراندوستیِ نویسندگان و فرهنگیانی همچون محمدامین ریاحی است، و مردمانی از اینگونه که در این سطرها میخوانیم.
با این تکه از نوشتهٔ دکتر محمدامین ریاحی، «با همین دیدگانِ اشکآلود، از همین روزنِ گشوده به دود، به پرستو، به گل، به سبزه، درود» بفرستیم و به پیشواز بهار برویم:
"...در طول تاریخ، بارها اقوامی بر این سرزمین تاختهاند، و چند صباحی بر این دیار فرمان راندهاند، و آداب و مراسم و جشنهای خود را بر این مردم تحمیل کردهاند، و سرانجام که نوبتشان گذشته است و رفتهاند، رسومشان هم با آنها رفته است. اما نوروز، این یادگار تابناک قرون و اعصار، بهنشانهٔ جاودانگی این ملت و کشور، و بهعنوان درس پایداری برای مردم ما همچنان پایدار و استوار مانده است. و خواهد ماند، تا ایران هست.
در همان روزهای تلخ و تاریک، در همین سالهای اخیر که دشمن [= عراق] دم از قادسیهٔ دوم میزد، و موشکهای آتش و مرگ، و ویرانی بر سر ما میبارید، خانوادههای ایرانی گوشهٔ امنی میجستند تا سفرههای هفتسین نوروزی را بگسترند، و ایمان خود را به گذرا بودن بلا و سختی، و امید خود را به فرا رسیدن روزهای شادی و روشنایی نشان دهند.
این خاطره را هرگز فراموش نخواهم کرد که در یکی از روزهای نزدیک به نوروز ۶۷[۱۳]، که هرکسی دور از تهران به جای امنی پناه برده بود، پیرمردی را در خیابان مقصودبیگ تجریش دیدم که از مغازهای سراغ سمنو برای سفرهٔ هفتسین میگرفت. درست در همان لحظه موشکی در همان حوالی افتاد. در و دیوار بهلرزه درآمد و ستون دود و گرد و غبار به آسمان سرکشید. همهجا تیره و تار شد.
مغازهدار گفت: پدرجان، مگر موشکباران را نمیبینی؟ سمنوی هفتسین میخواهی چهکار کنی؟
پیرمرد گفت: خوب میبینم. دشمنْ جسم ایران را در هم میکوبد. اما نمیتواند به روح ایران آسیبی برساند. نوروز از جلوههای روح ایران است. ما با برگزاری جشن ملی خود به دوست و دشمن نشان میدهیم که روح ایران تندرست و پایدار و جاویدان است. زخمهای جسم را آسان میتوان مرهم نهاد."
@alvandbh
@setayeshgarezibayee