سودآد


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


سودآد؛ دل تنگی و دل گرفتگی از نبودن فرد یا متعلقی‌ست که دیگر هیچگاه برنخواهد گشت
https://telegram.me/BChatBot?start=sc-711643-8vmHPUd

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


عمری به هر کوی و گذر، گشتم که پیدایت کنم
اکنون که پیدا کرده‌ام، بنشین تماشایت کنم
الماسِ اشک شوق را، تاجی بـه گیسویت نَهم
گل‌های باغ شعر را، زیبِ سراپایت کنم

- فریدون مشیری


Forward from: ساحل ؛
توجه ‼️
پاکسازی هست ؛ این پست و فور کنید تا جوین بمونم و بقیه رو پاک کنم ( اینطوری میفهمم کیا اینجارو سین میکنن‌ )
بزارین تا فردا ۷ صبح بمونه این پیام .


چنلای‌ شخصی هم لینکشون‌ بدن بات ناشناسم‌ که بیوی چنلمه‌ .


Forward from: تهی
پاکسازی 💀
کسایی که من الآن توی چنلشون هستم! فور کنن . (می‌فهمم کیا سین می‌زنن)
این پیامُ بزارین بمونه تا شب .


.


امیدوارم هیچ وقت بلاتکلیف نباشین
بلاتکلیفی خیلی آزار دهنده است


- سیگار کشیدن داخل واگن ممنوع است!
- کی قدغن کرده؟ کی چنین حقی داره؟ این کار تجاوز به آزادی ‌ست! به هیچ احدی اجازه نمی‌دهم به آزادی من تجاوز کند. من آدم آزادی هستم!


خاطرات انسان‌هایی که نمی‌شناسیم
شلخته و بهم ریخته بودم
با موهای آشفته و لپای گل انداخته! داشتم توی باغ قدم میزدم و آواز می‌خوندم...صدام تنها برای درختا و پرنده‌ها آزاد بود نه ادمایی که حرفامو میفهمیدن!
روی پاشنه پام چرخیدم تا موهام بیشتر تاب بخوره، میون اون چرخش جایی که موهام مابین زمین و آسمون گیر کرده بودن...نگاهِ خندونم افتاد توی یه سیاه چاله‌ی متعجب.
همینجا قفل کردم...نفس کشیدن یادم رفت و واژه‌ها؟! اونها یه سری کلمه بی‌معنی بودن که حتی نمی‌فهمیدم چرا دارم بازگوشون می‌کنم!
انگاری یه نسیم خنک از وسط بهشت می‌خورد به صورتم...می‌تونستم عمیق نفس بکشم...از اون نفسایی که تک تک اعضا و جوارحم رو اشنا میکنه با اکسیژن!
نگاهش کردم با سینه‌ای که تند تند بالا و پایین میشد و صورتی که سرخیش یه سور میزد به سرخیِ سیب بالای سرم!
خندید؛ خنده‌اش بلند و دلچسب بود...خنده‌ی دلنشینی که تا به حال مثلش رو نشنیده بودم
عصر که از باغ برمی‌گشتم، سبک بودم برخلاف همیشه، انگاری یه چیزی رو گم کرده بودم و اون دلم بود...من دلم رو گم کرده بودم...اونجا لابه‌لای علف‌های بلند و خنده‌های قشنگ دلم گم شده بود!
#راحل_نوشت




لبم خندون سرم سرمست گریه یادم نیست اشک و آه و غم دور از این خونه است ✨


نگارا، وقتِ آن آمد که یکدم ز آنِ من باشی
دلم بی‌تو به جان آمد، بیا، تا جانِ من باشی
دلم آنگاه خوش گردد که تو دلدارِ من باشی
مرا جان، آن زمان باشد که تو جانانِ من باشی

- عراقی


مود من و دوستای پزشکم ما تا ابد باید درس بخونیم :)))


چرا سودآد؟
زیرا که حس می‌کنم قراره تا ابد دلتنگ اینجا و زندگی دانشجوییم با‌شم.


Forward from: Chionophille
تراپیستم می‌گفت عشق و علاقه از ماها آدم‌های ترسناکی می‌سازه، کسی که هیچوقت نبودیم. راست می‌گفت.


خاطرات انسان‌هایی که نمی‌شناسیم‌
پتو را تا روی سرم بالا می‌کشم موهایم از شدت گرما بهم می‌چسبند و نفسم بند می‌رود؛ اما قصد تغییر موقعیتم را ندارم. حتی نمی‌خواهم کمی پتو را کنار بزنم تا هوای تازه را استشمام کنم. می‌لرزم. گرم است؛ دقیقا در نیمه تیرماه قرار داریم اما من می‌لرزم از ترس!
شبیه به کودکی پنج ساله برای گریز از ترسِ نیمه شبم، به پتو پناه برده‌ام تا به سراغم نیاید.
آن دیو سیاهی که هر نیمه شب به سراغم می‌آید شاید با دیدن جسم مغروق در پتویم امشب را لااقل دست از سرم بردارد و رهایم کند!
دیو سیاه هر شبی که به سراغم می‌آید خوابم را با خود می‌برد و من عجیب محتاج ساعتی خوابم!
صدای گام‌های محکمش را می‌شنوم...و نفس تنگ رفته‌ام بند می‌رود. نمی‌خواهم... امشب هیچکدام از سلول‌هایم تاب این دیو سیاه. را ندارند. امشب نمی‌توانم پای سفره‌ای که هر شب برایم پهن می‌کند؛ بنشینم و پابه‌‌پایش لقمه‌های درشت غصه را بگیرم!
کاش برود...کاش دیو سیاه غم امشب دست از سرم بردارد و من را به حال خودم بگذارد.
معده‌ام سیر است...حجم وسیع غصه‌ای را که دیشب قورت داده‌ام هنوز در معده‌ام قرار دارند و هضم نشده‌اند. صدای نفس عمیقش به گوشم می‌رسد و قلبم محکمتر از همیشه به سینه می‌کوبد...می‌ترسم که همین تپش پر سر و صدا مرا رسوا کند...سنگینی نفسش روی سرم را حس می‌کنم و بغض در گلویم چنبره می‌بندد؛ شکست خورده‌ام؟!
حضور سنگینش، بویِ تند غم‌های روی دست مانده و هق‌هق‌های ریز و تیزش...همه و همه می‌گویند آری.
این دیو سیاه آنقدر بلد داستان است که هیچگاه گول این بازی‌های بچگانه را نمی‌خورد.کنار تختم نشسته سفره‌اش را پهن کرده و لقمه‌های پر حزنش را برایم گرفته و منتظر است تا خودم سر بلند کرده و پای سفره‌اش بنشینم.
#راحل_نوشت


خیلی مهم است زندگی‌ات را با افرادی بگذرانی که نه تنها خوبی تو را می‌بینند، بلکه تو را به آدم بهتری تبدیل می‌کنند.


در روز خوشی همه جهان یار تواند
یار شب غم نشان، کسی کم داده است
-مولانا


تکیه
کردم
به
خودم
چون
دگران
رهگذرند✨


:))))))
انتظار بسیار🥲


عقل پرسید که دشوارتر از مردن چیست؟
عشق فرمود، فراق از همه دشوارتر است...

- فروغی بسطامی


زینائیدا: معنی زندگی در یک چیز است‌؛ در مبارزه! باید پا را روی سر مار گذاشت و آنقدر فشار داد تا بمیرد! این معنی دارد! معنی زندگی فقط در این است و دیگر هیچ!

20 last posts shown.

79

subscribers
Channel statistics