من آدمی بودم که هیچ وقت حرفامو به کسی نمیزدم.
همیشه وقتی ازم میپرسیدن سریع میپیچوندم و بحث رو عوض میکردم.
اما تو اومدی دستامو گرفتی و من نمیدونم چرا اما انگار کلمه ها بیشتر از هر وقت دیگه ای آماده گفتن بودن.
تو مثل پناهگاه شدی واسم.
من باریدم و تو منو به آغوش گرفتی.
نمیدونم، ولی تو باعث میشی من لبخند از ته دل بزنم و خوشحالی توی چشام برق بزنه.