@shelterusomاولین باری که همو دیدید توی مدرسه ای بود که توش یه آزمون درسی داشتی و رفته بودی اونجا و مدیر مدرسه همش به تو نگاه میکرد.
وقتی حاضر شدی که بری بیرون یه پیرهن بلند ساده پوشیدی و پیش خودت گفتی "باید همینطوری منو بخواد" و اونم واقعا همینطوری تورو میخواد.قرار بود شب رو توی خونه ی اون بخوابید و وقتی میری پیشش یکم معذبه و خجالت میکشه با تعارف به مبل اشاره میکنه و میگه "بشین عزیزم". برات قهوه و کیکی که خودش درست کرده رو میاره و باهم شروع میکنید حرف میزنید.
موقع خواب میشینه و بهت میگه سرتو روی پاش بذاری و توعم حرفشو گوش میکنی. دستاشو توی موهای طلاییت میکنه و شروع میکنه به خوندن کتاب مورد علاقت. کم کم داره خوابت میبره که آروم دم گوشت صحبت میکنه "مژه هات از اینجا خیلی قشنگن".