من دایره در دایره گردابم و تکرار
هی در تو شدم غرق وتو انگار نه انگار
من اهلِ همین کوچه بن بستِ کناری
تو پنجره ای رو به افق های غزلوار
من وحشیِ چشمانِ غزالینِ تو گشتم
با آن همه اهلیت و رسمیتِ بسیار
دیگر چه بگویم که در این همهمه بازار
بیرون نزند دایره از نقطه ی پرگار
ای تلخ ترین ماهِ شبِ بلخ و سمرقند
ای قهوه ی چشمان تو آوازهءقاجار
بعد از تو بگو با چه زبانی بنویسم
شعری که به اثبات تو کوشد نه به انکار
باید بروم تا نگرفته است گناهت
دامانِ مرا درعطشِ این همه تکرار...
#سعید_عاشقی
هی در تو شدم غرق وتو انگار نه انگار
من اهلِ همین کوچه بن بستِ کناری
تو پنجره ای رو به افق های غزلوار
من وحشیِ چشمانِ غزالینِ تو گشتم
با آن همه اهلیت و رسمیتِ بسیار
دیگر چه بگویم که در این همهمه بازار
بیرون نزند دایره از نقطه ی پرگار
ای تلخ ترین ماهِ شبِ بلخ و سمرقند
ای قهوه ی چشمان تو آوازهءقاجار
بعد از تو بگو با چه زبانی بنویسم
شعری که به اثبات تو کوشد نه به انکار
باید بروم تا نگرفته است گناهت
دامانِ مرا درعطشِ این همه تکرار...
#سعید_عاشقی