حاصلِ دل بردنت سر بر گریبان بردن است
شاعری دیوانه را تا مرز باران بردن است
هرچه می خواهد دل ِتنگت بگو؛ چشمان تو
شاخه ای گل را به آغوش زمستان بردن است
شورش باد صبا در پیچش ِگیسوی تو
عطر دلتنگی یوسف را به کنعان بردن است
عقل خود را می شود انکار کرد اما غمت
بی گناهان را به جرم دل به زندان بردن است
می پرستم چشم های روشنت را روز و شب
گرچه ایمان از کفِ دستِ مسلمان بردن است
#سید_مهدی_نژادهاشمی
شاعری دیوانه را تا مرز باران بردن است
هرچه می خواهد دل ِتنگت بگو؛ چشمان تو
شاخه ای گل را به آغوش زمستان بردن است
شورش باد صبا در پیچش ِگیسوی تو
عطر دلتنگی یوسف را به کنعان بردن است
عقل خود را می شود انکار کرد اما غمت
بی گناهان را به جرم دل به زندان بردن است
می پرستم چشم های روشنت را روز و شب
گرچه ایمان از کفِ دستِ مسلمان بردن است
#سید_مهدی_نژادهاشمی