چند نکته دربارهی آشوب و سامان
دوستانم طی روزهای گذشته سخت مرا دربارهی تحلیلی که از اوضاع امروز کشور دارم به پرسش گرفته بودند. همچنان فکر میکنم برای اظهار نظر در این مورد زود باشد، و وزن نادانستهها همچنان بر دانستهها میچربد. با این همه در پاسخ به یاران آنچه در ذهن دارم را مینویسم:
نخست: چیزهایی که تغییر نکرده است:
۱) ماشین سیاسی استیلاگر و نظام اقتدار همچنان دو طیف رقیب اصلاحطلب و محافظهکار دارد که سخت با هم درگیر شدهاند. در حدی که یکیشان از برگهایی خطرناک برای به هم زدن بازی سیاسی بهره جست و این آغازگر ماجرای کنونی بود. در میان این دو طیف همچنان جناح اصلاحطلب از نظر رفتار سیاسی و محتوای شعارها به مردمسالاری و شفافیت نزدیکتر هستند. در عین حال هردو جناح از نظر اقتصادی فاسد و چپاولگر و از نظر سیاسی وفادار به خط قرمزهایی عافیتطلبانه هستند.
۲) انسداد سیاسی همچنان پا برجاست. این انسداد امری حقوقی است که در زیربنای ساخت حاکمیت کنونی تنیده شده و با آزمندیها و کوتهبینیهای طرفهای درگیر به کلاف ناگشودنی تبدیل شده و در نتیجه مدیریت کارآمد کشور عملا ناممکن شده است. هردو طیف در سرنوشتی که برای کشور و خودشان رقم زدهاند مسئولیتی دارند و گویی که به سوی سرنوشتی مشترک پیش میتازند.
۳) بحران اقتصادی وخیمی که دولت احمدینژاد به بار آورد همچنان بر سر جای خود است و طی سالهای گذشته تشدید هم شده است. این بحران ریشهدار و قدیمی است و تبارنامهاش را تا اصلاحات ارضی و انقلاب سپید میتوان عقب برد. بنابراین با بحرانی مزمن و نهادینه شده و ساختاری سر و کار داریم که تعطیلی صنعت و فساد اداری و چپاول سازمان یافتهی اموال عمومی طی چهار دههی گذشته پیامدهای عملیاتی آن است. بحران در سطح زیستی، یعنی ناکارآیی سیستم حکمرانی در برآورده کردن معیشت عادی مردم نقطهی بحرانی و برگشتناپذیری است که به آن نزدیک شدهایم.
۴) رفتار معترضان همچنان بسیار متمدنانه است و بیشک از رفتار ضدمعترضان متمدنانهتر است. ظاهرا دعوت به خشونت و غارتگری در میانشان توسط گروهی کوچک از نفوذیها انجام میشود که مزدبگیر جایی –در داخل یا خارج- هستند و این دعوتشان هم خوشبختانه اغلب نادیده انگاشته شده است. بر خلاف اعتراضهای مشابهی که در همه جای دنیا میبینیم، مردم خشمگین و معترض نه کشتاری کردهاند و نه اموالی را تخریب کردهاند و نه خانهها و مغازهها را غارت کردهاند. کشته شدگان بیشتر مردمِ قربانی هستند تا قربانیان مردم. با توجه به خاستگاههای اجتماعی متنوع و پایگاه فرهنگی متفاوت معترضان پختگی و عاقلانه بودن رفتارشان (گذشته از رفتارهایی استثنایی و احتمالا هدایتشده) چشمگیر است.
۵) در همهی جناحهای سیاسی و نزد همهی بازیگران سردرگمی و آشفتگی نمایان است. یعنی به طور خاص آشکار است که این موج از اعتراضها از جایی فرمان نمیگیرد و سر نخاش به جایی بند نیست. تردیدی نیست که آغازگاه ماجرا در مشهد تلنگری بوده که نابخردی به سودای سودی به جایی زده است، همچنین آشکار است که کشورهای خارجی (به طور خاص آمریکا و رسانههای غربی) میکوشند بر آتش اعتراضها بدمند. با این همه چنین مینماند که معترضان راه خود را میروند و گاهی انگار اصلا این تلاشها را لمس هم نمیکنند. در این هنگامه بیانیههای سران محافظهکار و اصلاحطلب به همان اندازه ندانمکارانه و نادرست است که تویتهای ترامپ پرت مینماید و تحلیلهای رسانههای تبعیدی ناقص مینماید. همهی این سخنگویان بیشتر بر مبنای توهم از آرزوهایشان سخن میگویند، تا بر مبنای دادهها از موضعشان.
آنچه تغییر کرده است:
۱) طیفی نو از نیروهای سیاسی به میدان آمدهاند. این طیف جوان، فرودست، حاشیهنشین و خشمگین هستند و با انگیزههایی اقتصادی به نظم سیاسی موجود میتازند. جوانیشان بدان معناست که تجربهی سال ۱۳۸۸ را دورادور لمس کردهاند و بر خلاف نسل معترض پیشین پایبندیای به شعارهای خوشتراش و زیبای روشنفکرانه (مثلا تاکتیک عدم خشونت) ندارند. فرودست بودنشان هم یعنی که از رفتار رادیکال ابایی ندارند و بر خلاف معترضان طبقهی متوسط خانه و زندگی دندانگیری ندارند که پس از سرخوردگی از جنبش اجتماعیشان بدان بازگردند.
۲) الگوی مکانی و زمانی اعتراضها به کلی با آنچه پیشتر دیده بودیم تفاوت میکند. شهرهای کوچک و گاه بسیار کوچک مرکز آشوب هستند و اعتراضها الگوی شبانهی مشخص و تکرار شوندهای دارد. یعنی جمعیتی بسیار بزرگتر، بسیار پراکندهتر در سپهری محلی و خُرد اعتراض خود را با قالبی شبیه به تفریح در اوقات فراغت نشان میدهند. این اعتراض البته به هیچ عنوان تفریحی نیست، چون مردم در آن به واقع تیر میخورند و به واقع کشته میشوند.
دوستانم طی روزهای گذشته سخت مرا دربارهی تحلیلی که از اوضاع امروز کشور دارم به پرسش گرفته بودند. همچنان فکر میکنم برای اظهار نظر در این مورد زود باشد، و وزن نادانستهها همچنان بر دانستهها میچربد. با این همه در پاسخ به یاران آنچه در ذهن دارم را مینویسم:
نخست: چیزهایی که تغییر نکرده است:
۱) ماشین سیاسی استیلاگر و نظام اقتدار همچنان دو طیف رقیب اصلاحطلب و محافظهکار دارد که سخت با هم درگیر شدهاند. در حدی که یکیشان از برگهایی خطرناک برای به هم زدن بازی سیاسی بهره جست و این آغازگر ماجرای کنونی بود. در میان این دو طیف همچنان جناح اصلاحطلب از نظر رفتار سیاسی و محتوای شعارها به مردمسالاری و شفافیت نزدیکتر هستند. در عین حال هردو جناح از نظر اقتصادی فاسد و چپاولگر و از نظر سیاسی وفادار به خط قرمزهایی عافیتطلبانه هستند.
۲) انسداد سیاسی همچنان پا برجاست. این انسداد امری حقوقی است که در زیربنای ساخت حاکمیت کنونی تنیده شده و با آزمندیها و کوتهبینیهای طرفهای درگیر به کلاف ناگشودنی تبدیل شده و در نتیجه مدیریت کارآمد کشور عملا ناممکن شده است. هردو طیف در سرنوشتی که برای کشور و خودشان رقم زدهاند مسئولیتی دارند و گویی که به سوی سرنوشتی مشترک پیش میتازند.
۳) بحران اقتصادی وخیمی که دولت احمدینژاد به بار آورد همچنان بر سر جای خود است و طی سالهای گذشته تشدید هم شده است. این بحران ریشهدار و قدیمی است و تبارنامهاش را تا اصلاحات ارضی و انقلاب سپید میتوان عقب برد. بنابراین با بحرانی مزمن و نهادینه شده و ساختاری سر و کار داریم که تعطیلی صنعت و فساد اداری و چپاول سازمان یافتهی اموال عمومی طی چهار دههی گذشته پیامدهای عملیاتی آن است. بحران در سطح زیستی، یعنی ناکارآیی سیستم حکمرانی در برآورده کردن معیشت عادی مردم نقطهی بحرانی و برگشتناپذیری است که به آن نزدیک شدهایم.
۴) رفتار معترضان همچنان بسیار متمدنانه است و بیشک از رفتار ضدمعترضان متمدنانهتر است. ظاهرا دعوت به خشونت و غارتگری در میانشان توسط گروهی کوچک از نفوذیها انجام میشود که مزدبگیر جایی –در داخل یا خارج- هستند و این دعوتشان هم خوشبختانه اغلب نادیده انگاشته شده است. بر خلاف اعتراضهای مشابهی که در همه جای دنیا میبینیم، مردم خشمگین و معترض نه کشتاری کردهاند و نه اموالی را تخریب کردهاند و نه خانهها و مغازهها را غارت کردهاند. کشته شدگان بیشتر مردمِ قربانی هستند تا قربانیان مردم. با توجه به خاستگاههای اجتماعی متنوع و پایگاه فرهنگی متفاوت معترضان پختگی و عاقلانه بودن رفتارشان (گذشته از رفتارهایی استثنایی و احتمالا هدایتشده) چشمگیر است.
۵) در همهی جناحهای سیاسی و نزد همهی بازیگران سردرگمی و آشفتگی نمایان است. یعنی به طور خاص آشکار است که این موج از اعتراضها از جایی فرمان نمیگیرد و سر نخاش به جایی بند نیست. تردیدی نیست که آغازگاه ماجرا در مشهد تلنگری بوده که نابخردی به سودای سودی به جایی زده است، همچنین آشکار است که کشورهای خارجی (به طور خاص آمریکا و رسانههای غربی) میکوشند بر آتش اعتراضها بدمند. با این همه چنین مینماند که معترضان راه خود را میروند و گاهی انگار اصلا این تلاشها را لمس هم نمیکنند. در این هنگامه بیانیههای سران محافظهکار و اصلاحطلب به همان اندازه ندانمکارانه و نادرست است که تویتهای ترامپ پرت مینماید و تحلیلهای رسانههای تبعیدی ناقص مینماید. همهی این سخنگویان بیشتر بر مبنای توهم از آرزوهایشان سخن میگویند، تا بر مبنای دادهها از موضعشان.
آنچه تغییر کرده است:
۱) طیفی نو از نیروهای سیاسی به میدان آمدهاند. این طیف جوان، فرودست، حاشیهنشین و خشمگین هستند و با انگیزههایی اقتصادی به نظم سیاسی موجود میتازند. جوانیشان بدان معناست که تجربهی سال ۱۳۸۸ را دورادور لمس کردهاند و بر خلاف نسل معترض پیشین پایبندیای به شعارهای خوشتراش و زیبای روشنفکرانه (مثلا تاکتیک عدم خشونت) ندارند. فرودست بودنشان هم یعنی که از رفتار رادیکال ابایی ندارند و بر خلاف معترضان طبقهی متوسط خانه و زندگی دندانگیری ندارند که پس از سرخوردگی از جنبش اجتماعیشان بدان بازگردند.
۲) الگوی مکانی و زمانی اعتراضها به کلی با آنچه پیشتر دیده بودیم تفاوت میکند. شهرهای کوچک و گاه بسیار کوچک مرکز آشوب هستند و اعتراضها الگوی شبانهی مشخص و تکرار شوندهای دارد. یعنی جمعیتی بسیار بزرگتر، بسیار پراکندهتر در سپهری محلی و خُرد اعتراض خود را با قالبی شبیه به تفریح در اوقات فراغت نشان میدهند. این اعتراض البته به هیچ عنوان تفریحی نیست، چون مردم در آن به واقع تیر میخورند و به واقع کشته میشوند.