پارت #82
سرش را جلو می آورد ، #نفس هایش را عمدا توی صورتم فوت می کند ، بوی الکل زیر بینیم می چسبد و عق می زنم .
-من عادت دارم الکل مصرف کنم ، خصوصا قبل از #رابطه . سعی کن به این بو عادت کنی ، شاید تصمیم گرفتم و با تو #ازدواج کردم!
نیشخندی می زنم ، درست شبیه خودش :
-و اگه من تصمیم نداشته باشم با شما ازدواج کنم ، تکلیف چیه؟
-دو مرتبه از روی تصمیم کبری بنویس، سه دورم دهقان فداکار و بازنویسی کن.
-خیلی وقت میشه کلاس اولمو پاس کردم.
-بله ،.در جریانم ؛ دانشجو هستی اما از بس ریزه میزه ای ، بهت نمی خوره.
داشت #اغراق می کرد ؛ ریزه میزه بودم ، نه آنقدر که کسی شک کند ، کلاس اولم! چشم غره ای برایش می روم .
-ولی #بغلی هستی و #مناسبِ...
باز هم «هوم»ی می کشد :
-باید با بابات حرف بزنم ، شاید افتخار دادم و به زودی تو یه مراسم رسمی دیدمت.
-منم به زودی شما رو می بینم و همون روز بهتون ثابت می کنم عالم و آدم هم بخوان ، نمی تونن منو مجبور به کاری کنن ، دوره ی #برده داری که نیست !
-حتی اگه بابات مجبورت کنه؟
-جلوش وامیستم ، نگران نباشید.
-نگران که نیستم ، چون یادم نمیاد ، چیزی خواسته باشم و بهش نرسم.
بی فکر ، لب باز می کنم :
-اما به سایه نرسیدین .
حرفِ بی موردم باعث می شود نگاهش قرمز شود ؛ با عصبانیت داد می زند :
-#چهزریزدی؟ من اراده می کردم سایه یک روزم زیر سقف خونه ی برادرت نمی رفت .
عقب می کشد و دوباره ظاهر خونسردش را حفظ کرد :
-تا همین لحظه دودل بودم واسه ی #تصاحبت اما از الان مصمم شدم.
-من کالا نیستم که بخواین ، تصاحبم کنید.
پشت می کنم تا از در خارج شوم .
-هرچیزی #قیمتی داره ، منتهی من می خوام تو رو با #کمترین قیمت بخرم.
-خواهیم دید ، در ضمن ، گلای خیلی زشتی دارین ؛ عین #ذاتتون . هرگز با یه آدم زشت و بد ذات ازدواج نمی کنم.
قهقهه اش را از پشت سرم می شنوم اما بی اهمیت ، بیرون می آیم . به نظرم این مرد #جنون دارد .
@samirairatvand
https://t.me/joinchat/AAAAAEBULzihjhl8YdrIZg
💯♨️💯♨️💯♨️
#آب_و_آیینه
#سمیرا_ایرتوند
سرش را جلو می آورد ، #نفس هایش را عمدا توی صورتم فوت می کند ، بوی الکل زیر بینیم می چسبد و عق می زنم .
-من عادت دارم الکل مصرف کنم ، خصوصا قبل از #رابطه . سعی کن به این بو عادت کنی ، شاید تصمیم گرفتم و با تو #ازدواج کردم!
نیشخندی می زنم ، درست شبیه خودش :
-و اگه من تصمیم نداشته باشم با شما ازدواج کنم ، تکلیف چیه؟
-دو مرتبه از روی تصمیم کبری بنویس، سه دورم دهقان فداکار و بازنویسی کن.
-خیلی وقت میشه کلاس اولمو پاس کردم.
-بله ،.در جریانم ؛ دانشجو هستی اما از بس ریزه میزه ای ، بهت نمی خوره.
داشت #اغراق می کرد ؛ ریزه میزه بودم ، نه آنقدر که کسی شک کند ، کلاس اولم! چشم غره ای برایش می روم .
-ولی #بغلی هستی و #مناسبِ...
باز هم «هوم»ی می کشد :
-باید با بابات حرف بزنم ، شاید افتخار دادم و به زودی تو یه مراسم رسمی دیدمت.
-منم به زودی شما رو می بینم و همون روز بهتون ثابت می کنم عالم و آدم هم بخوان ، نمی تونن منو مجبور به کاری کنن ، دوره ی #برده داری که نیست !
-حتی اگه بابات مجبورت کنه؟
-جلوش وامیستم ، نگران نباشید.
-نگران که نیستم ، چون یادم نمیاد ، چیزی خواسته باشم و بهش نرسم.
بی فکر ، لب باز می کنم :
-اما به سایه نرسیدین .
حرفِ بی موردم باعث می شود نگاهش قرمز شود ؛ با عصبانیت داد می زند :
-#چهزریزدی؟ من اراده می کردم سایه یک روزم زیر سقف خونه ی برادرت نمی رفت .
عقب می کشد و دوباره ظاهر خونسردش را حفظ کرد :
-تا همین لحظه دودل بودم واسه ی #تصاحبت اما از الان مصمم شدم.
-من کالا نیستم که بخواین ، تصاحبم کنید.
پشت می کنم تا از در خارج شوم .
-هرچیزی #قیمتی داره ، منتهی من می خوام تو رو با #کمترین قیمت بخرم.
-خواهیم دید ، در ضمن ، گلای خیلی زشتی دارین ؛ عین #ذاتتون . هرگز با یه آدم زشت و بد ذات ازدواج نمی کنم.
قهقهه اش را از پشت سرم می شنوم اما بی اهمیت ، بیرون می آیم . به نظرم این مرد #جنون دارد .
@samirairatvand
https://t.me/joinchat/AAAAAEBULzihjhl8YdrIZg
💯♨️💯♨️💯♨️
#آب_و_آیینه
#سمیرا_ایرتوند