#آشنایی
خلاصه زایمان تموم شد و برگشتیم خونه و پدرمادر رضا برای سوگند النگو خریده بودن و خواهر شوهرم یه بخشی از سیسمونی رو اورده بود و رضا هم یه ست طلا🥺
روزا گذشتن و کم کم اماده بودیم که دیگه بریم خونه خودمون ، خریده بودیم ، چون دیگه اونجا جامون تنگ بود و نمیشد ادامه بدیم
اسباب کشی کردیم و رفتیم خونه مون (اینجایی که الان هستیم☺️)
دو تا اتاق داریم یکیشو برای سوگند تزئین کردیم و اون یکیو برای خودمون
زیاد دور نیستیم از خونه پدرشوهرم اینا
خلاصه زایمان تموم شد و برگشتیم خونه و پدرمادر رضا برای سوگند النگو خریده بودن و خواهر شوهرم یه بخشی از سیسمونی رو اورده بود و رضا هم یه ست طلا🥺
روزا گذشتن و کم کم اماده بودیم که دیگه بریم خونه خودمون ، خریده بودیم ، چون دیگه اونجا جامون تنگ بود و نمیشد ادامه بدیم
اسباب کشی کردیم و رفتیم خونه مون (اینجایی که الان هستیم☺️)
دو تا اتاق داریم یکیشو برای سوگند تزئین کردیم و اون یکیو برای خودمون
زیاد دور نیستیم از خونه پدرشوهرم اینا