#آشنایی
با وجود سوگند سخت بود چیدن وسایل منزل و بعدا اشپزی و تمیزکاری و اینا، ولی خب کم کم یاد گرفتم و عادت کردم
گاهی رضا هم کمک میکنه ولی خب بیشتر تنهام و اون سر کاره
منم کارارو بیشتر میندازم اخر هفته ها که رضا پیش سوگند باشه تا من کارامو انجام میدم
یا وقتایی که سوگند خوابه انجام میدم
فقط دستشویی و حموم رفتن خیلی سخته
وقتایی که میرم حموم انقد استرس دارم که چیزیش نشه
گاهی وقتی خوابه زود میرم هول هولکی
یا اگه بیدار باشه باخودم میبرمش، یا روبروی در حموم میذارمشو اسباب بازی میدم دستش بازی کنه چشمم بهش باشه تا اخر😓
با وجود سوگند سخت بود چیدن وسایل منزل و بعدا اشپزی و تمیزکاری و اینا، ولی خب کم کم یاد گرفتم و عادت کردم
گاهی رضا هم کمک میکنه ولی خب بیشتر تنهام و اون سر کاره
منم کارارو بیشتر میندازم اخر هفته ها که رضا پیش سوگند باشه تا من کارامو انجام میدم
یا وقتایی که سوگند خوابه انجام میدم
فقط دستشویی و حموم رفتن خیلی سخته
وقتایی که میرم حموم انقد استرس دارم که چیزیش نشه
گاهی وقتی خوابه زود میرم هول هولکی
یا اگه بیدار باشه باخودم میبرمش، یا روبروی در حموم میذارمشو اسباب بازی میدم دستش بازی کنه چشمم بهش باشه تا اخر😓