_چی شد که به اینجا رسیدیم رز من؟
-چی شد که به اینجا رسیدیم؟
واقعا نمیدونی چی شد؟
واقعا نمیفهمی چه کسی باعث این اتفاقه؟
یا خودتو داری میزنی به نفهمی ژنرال؟
_هنوزم بهم میگی ژنرال.. چرا رز من؟
تو که دیگه پرنسس من نیستی.
-درسته؛ هنوزم از همون لقب برای
صدا کردنت استفاده میکنم. اما برام
بی معنا شده. دیگه هیچ چیز بین ما
از روی عشق نیست ژنرال.
_تو برای من کسی بودی که همیشه
ترس از دست دادنشو داشتم.
گلی بودیکه حاضر بودم مثل شازده
کوچولو دلیلی بشی برای به راه افتادن
دوبارهی این قلب مرده. اما تو ی زر ساده
بودی پرنسس؛
درست مثل بقیه رز ها. چیدمت و بعد
مدتی، پژمرده شدی.
-شاید دلیل پژمرده شدنم نگهداری بد
خودت بود ژنرال.
_شاید؛ ولی من تمام سعیمو کردم.
تمام سعیمو میکنم و اون گل زنده نمیشه.
-چیزی که رفته رو نمیشه برگردوند.
حتی اگر هم برگرده،
هیچوقت، همه چیز مثل قبل نمیشه.
_درست مثل چیزی که شکسته؛
هیچوقت به حالت اول خودش برنمیگرده.
از دفتر خاطرات موسیور؛ ۸ می ۱۹۹۸؛ ساعت ۸:۴۱ دقیقه.
-چی شد که به اینجا رسیدیم؟
واقعا نمیدونی چی شد؟
واقعا نمیفهمی چه کسی باعث این اتفاقه؟
یا خودتو داری میزنی به نفهمی ژنرال؟
_هنوزم بهم میگی ژنرال.. چرا رز من؟
تو که دیگه پرنسس من نیستی.
-درسته؛ هنوزم از همون لقب برای
صدا کردنت استفاده میکنم. اما برام
بی معنا شده. دیگه هیچ چیز بین ما
از روی عشق نیست ژنرال.
_تو برای من کسی بودی که همیشه
ترس از دست دادنشو داشتم.
گلی بودیکه حاضر بودم مثل شازده
کوچولو دلیلی بشی برای به راه افتادن
دوبارهی این قلب مرده. اما تو ی زر ساده
بودی پرنسس؛
درست مثل بقیه رز ها. چیدمت و بعد
مدتی، پژمرده شدی.
-شاید دلیل پژمرده شدنم نگهداری بد
خودت بود ژنرال.
_شاید؛ ولی من تمام سعیمو کردم.
تمام سعیمو میکنم و اون گل زنده نمیشه.
-چیزی که رفته رو نمیشه برگردوند.
حتی اگر هم برگرده،
هیچوقت، همه چیز مثل قبل نمیشه.
_درست مثل چیزی که شکسته؛
هیچوقت به حالت اول خودش برنمیگرده.
از دفتر خاطرات موسیور؛ ۸ می ۱۹۹۸؛ ساعت ۸:۴۱ دقیقه.