فرآن که جان فرسود از او.


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


همون فرآن، کیلوا با موهای مشکی،
Deli biri, fou?
انسان دیوانه چند هویتی، با کلمات به هم ریخته(به تازگی گم شدن)، در حال تلاش برای شناخت آینه.
https://t.me/BChatBot?start=sc-477490-aa16sCG

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter




Forward from: سالن بازپروریِ کابینت نمناک.
آسمون، این روزا چقدر دلخور، متورم و خود باخته بنظر میاد. بعید نیست همین فردا پس فردا، خرد شه و ذره ذره سقوط کنه توی صورتامون.


آدم هایی که که هویت بقیه رو برای خودشون میدزدن دوست ندارم،
هیچوقت نمیدونن خودشون چین چه چیزی رو واقعا دوست دارن و چطور میخوان بشن
یک هویت دزدی دارن از علایق بقیه.


Forward from: فرحمـــــاه
امروز بارها تکرار کردم.
از انسان‌ها راحت نا امید نشو.
فکر می‌کنم. انسان‌ها چه به همراه دارند جز جنگل انبوهی از درد و رنج؟




چون که روز اول دی ماه است، ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد و فروغ.


شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان
که زیر بارش یکریز برف مدفون شد
و سال دیگر، وقتی بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه می‌شود
و در تنش فوران می‌کنند
فواره‌های سبز ساقه‌های سبک بار
شکوفه خواهدداد ای یار، ای یگانه‌ترین یار

ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد…


ایمان بیاوریم
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
ایمان بیاوریم به ویرانه‌های باغ‌های تخیل
به داس‌های واژگون شدهٔ بیکار
و دانه‌های زندانی
نگاه کن که چه برفی می‌بارد.


سکوت چیست، چیست، ای یگانه‌ترین یار؟


من از کجا می‌آیم؟
من از کجا می‌آیم؟
که این چنین به بوی شب آغشته‌ام؟
هنوز خاک مزارش تازه‌ست
مزار آن دو دست سبز جوان را می‌گویم.


چرا مرا همیشه در ته دریا نگاه می‌داری؟

من سردم است و از گوشواره های صدف بیزارم من سردم است و می‌دانم که از تمامی اوهام سرخ یک شقایق وحشی
جز چند قطره خون
چیزی بجا نخواهدماند.


و این منم
زنی تنها
در آستانه فصلی سرد
در ابتدای درک هستی آلودهٔ زمین
و یأس ساده و غمناک آسمان
و ناتوانی این دست‌های سیمانی
زمان گذشت
زمان گذشت و ساعت چهار بار نواخت
ساعت چهار بار نواخت
"امروز روز اول دی ماه است"
من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم.


از آدم های آشنا هم متنفرم راستی،
کسانی که دوستشون دارم بحثشون جداست
حتی غریبه هاهم قابل تحمل و گاهی دوست داشتنی یا جالبن
اما آشناها
کلمه های تکراری روزمره‌اشون
لبخند های مصنوعی و مطلع نبودنشون از درون من
فقط تظاهر به شناخت
از اون ها متنفرم.




شاید بهتر باشه که واقعا خفه شم،
همین کلمه های باقی مونده رو هم بفرستم جایی که بقیه گم شدن،
و من بمونم و نگاه ها.






Forward from: Déjà vu


Forward from: سالن بازپروریِ کابینت نمناک.
معمولا، سر اونی که باید داد زده بشه، داد نمیزنیم. بدین خاطر، عربده ها، بطرزی بی رحمانه خرج افرادی میشه که لایق تحملش نیستن. معمولا گند میزنیم. معمولا، وقتی از مهلت جبران کردن میگذره، یاد جبران میفتیم. معمولا، افتضاحیم. یه افتضاح پاک نشدنی.



20 last posts shown.

29

subscribers
Channel statistics