تیتی اینجا خیلی سرد است. پنجره را نمیبندند.
خروس بیچاره حالا ساعت ۱۰ صبح است، خوشید بیرون زده. نخوان.
تیتی هیچ انرژیای ندارم که خودم را مجبور به اجبار درس خواندن کنم.
همهی گزینه های درست تست های امروز سومی است. کاش همه انتخاب های زندگی گزینه درستشان سومی بود.
آیناز از حشرات و مارمولک های کوچک و جوان میترسد. همه دارند میخندند. پس چرا من قلبم فشرده میشود؟
و رسپینا،خدای من او از هیچ چیز حرف نمیزند. او پدر من است و آیناز دوست من. و لیلی خواهر بزرگتر من و نینی... یک چیزی است مثل رسپینا. او کسی است که مغز من را سازماندهی میکند.
تیتی این هوای سرد را دوست دارم.
این حس را که گوشم پر از مسائل کم اهمیت زیستی و مغزم خالی از مسائل پر اهمیت زیستن است. خوش به حالم
عاشق کارهای بدون فکر و با یگ الگوی تکرار شونده ام. مثل یک ردیف زیر و یک ردیف رو بافتن. مثل حل معادلات جبری ریاضی.
تیتی دلم بيسکوئيت شکلاتی واقعا شکلاتی میخواهد. میشود دوستانم بگویند "از همان اول هم نشان میداد که قرار است چنین انسان موفق و خاصی باشد"؟
نک انگشت اشاره دست راستم فرو رفته است.
دلم میخواهد از پنجره به بیرون نگاه کنم. کاشکی دبیر زیستمان نگاهم نکند.
#note
خروس بیچاره حالا ساعت ۱۰ صبح است، خوشید بیرون زده. نخوان.
تیتی هیچ انرژیای ندارم که خودم را مجبور به اجبار درس خواندن کنم.
همهی گزینه های درست تست های امروز سومی است. کاش همه انتخاب های زندگی گزینه درستشان سومی بود.
آیناز از حشرات و مارمولک های کوچک و جوان میترسد. همه دارند میخندند. پس چرا من قلبم فشرده میشود؟
و رسپینا،خدای من او از هیچ چیز حرف نمیزند. او پدر من است و آیناز دوست من. و لیلی خواهر بزرگتر من و نینی... یک چیزی است مثل رسپینا. او کسی است که مغز من را سازماندهی میکند.
تیتی این هوای سرد را دوست دارم.
این حس را که گوشم پر از مسائل کم اهمیت زیستی و مغزم خالی از مسائل پر اهمیت زیستن است. خوش به حالم
عاشق کارهای بدون فکر و با یگ الگوی تکرار شونده ام. مثل یک ردیف زیر و یک ردیف رو بافتن. مثل حل معادلات جبری ریاضی.
تیتی دلم بيسکوئيت شکلاتی واقعا شکلاتی میخواهد. میشود دوستانم بگویند "از همان اول هم نشان میداد که قرار است چنین انسان موفق و خاصی باشد"؟
نک انگشت اشاره دست راستم فرو رفته است.
دلم میخواهد از پنجره به بیرون نگاه کنم. کاشکی دبیر زیستمان نگاهم نکند.
#note