𝑡𝒉𝑒 𝑙𝑜𝑣𝑒


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


𝐽𝑜𝑛𝑎'𝑠 𝐶𝒉𝑎𝑙𝑙𝑒𝑛𝑔𝑒𝑠 ☕💕

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


" ما توی یک کتاب مبهم بودیم. یه کتاب پر از قصه‌های درد آور. و داستان من و تو، غم انگیز ترین داستان این کتاب بود. من و تو یار روزهای دور بودیم، روزهایی که من پنهونی از رفاقت با تو به عشق رسیدم. عشقی جنون زده پس، عقب کشیدم. پس کشیدم و دور شدم. من فرار کردم از تو. از تویی که نفس‌های من برای زندگی بودی، پس ازم‌نپرس که زنده‌ام یا نه، وقتی بدون تو هوایی برای تنفس نیست"

برای تو~ -


" تو مثل بچه‌ها معصومی، یه نینی کوچولوی تپلی که دوست دارم لپ‌هاش رو گاز‌بگیرم. با همون معصومیت، تو انقدر نرم و صورتی هستی که من رو یاد پشمک میندازی، یه پشمک گنده صورتی که میخوام بخورمش. مثل شکلات موردعلاقه‌ام شیرینی، شکلات دو رنگ نعنایی وانیلی. همینقدر خاص، تو شکلانی ترین رویای محسور کنندمی، کوچولوی من"

برای تو~ -


" بین بازوهای تو، با نفس‌هایی که به شماره افتاده بود، میون بوسه از توپرسیدم ایا فرداها هم برای ما چنین عطشی جاودانه هست؟ ایا لب من و لب به سرخی گیلاس تو باز هم مثل دیشب با هم قصه سرایی میکنن؟ باز هم من پوست تنت رو لمس میکنم، بازهم توی بغلت به دست تو، به نفس نفس می افتم؟ باز هم به اوج میرسم؟ و تو تنها من رو با بوسه‌های محکمت به سکوت دعوت کردی ومن، فهمیدم فرداها قرار نیست هرگز انتظار عشق بازی ما رو بکشن"

برای تو~ -


" درست لحظه‌ای که همه فکر میکنن بازنده‌ای و زمین خوردی، بلند شو و اوج بگیر. درست لحظه‌ای که فکر میکنن برنده شدن خنجر زهر آلودت رو توی تنشون فرو کن. مهم نیست اگر فکر‌کنن به یک شیطان تبدیل شدی، تو فقط برای خودت جنگیدی. وقتی اون‌ها توی پنت‌هاوس جشن میگرفتن و تو اشک میریختی، زمان اون گریه ها تموم شده وحالا وقت انتقام رسیده، این بار وقت به قدرت رسیدن پس بهشون نزدیک شو،بهشون لبخند بزن؛ بزار دراغوشت بکشن وبعد، خنجرت رو توی قلبشون فرو کن!"

برای تو~ -


" من توسط امواج عمیقی بلعیده شدم. امواجی که من رو به ژرفای اقیانوس خاطرات با تو کشوندن. خاطراتی که باعث میشن مغزم خونریزی کنه و حاصلش بشه اشک چشم‌های بی فروغم. بدون تو تمام روز ها به شب تبدیل شدن، بهار ها زمستون شدن و شادی‌ها غم. همه چیز من رو به یاد تو میندازه، حتی ماه که میون آسمون میدرخشه، مثل صورت مهتابی تو که لحظه‌ای از خاطرم نمیره.من هرشب توی این اقیانوس به خفگی میرسم اما، این یه درد همیشگی"

برای تو~ -


"دلم برات تنگ شده رویای پشکمی من. وقتی جسمت نباشه تا مثل یه پیشی کوچولوی ابنباتی بین دستام بگیرمش، حق نمیدی غمگین باشم؟ بوسه‌های بیسکوییتی رو از من دریغ میکنی و من مثل یه شکلات تلخ تبدیل به تلخ ترین طعم جهان میشم. شاید عاشق این طعم تلخ و بوی قهوه باشم، اما تو آبی ترین شیرینی آبنباتی منی، که دلم میخواد تو بغلم حلت کنم"

برای تو~ -


"این تلخه که دیگه نمیتونم توی لنز دوربین لبخندت رو ببینم و به آنی شکارش کنم. دیگه نمیتونم بی دغدغه تو رو روی‌پاهام بنشونم و برات 'همسفر 'بخونم. دیگه آشیونه من لای موهای فرت نیست و من چقدر بی کسم. از روزهای شاد به شب‌های خسته کننده رسیدیم، ابن سرانجام آرزوی من نبود، آرزوی توچی؟ آرزوی تو غروب این خورشید عشق بود؟"

برای تو~ -


"چشمات شکلاتی بودن، یه شکلات تلخ. اونقدر تلخ که انگار‌کامم به زهر اغشته میشد اما، حرفات شیرین بود.پارادوکس بودی،‌نمی‌فهمیدمت اما دوستت داشتم.
از ته قلبم دوستت داشتم. مثل گمشده‌ای توی جنگل بودم که عاشق یه موجود فسانه‌ای شده‌مثل آهویی که به گرگ دلبسته، مثل پروانه‌ای که عاشق شمع شده. من تو رو درک‌ نمیکردم، تو نامفهوم بودی، تلخ بودی اما دوستت داشتم، اشتباه بودی اما شیرین ترین اشتباه تلخ اوراق کتاب زندگیم بودی."

برای تو~ -


" به یاد روزهایی میفتم که به گلدون جدید توی تراس حسودی کردی هنوز به خاطر‌دارم که با لحن آزرده اعتراض میکردی،‌مگه نمیدونستی مهم‌نیست چند گلدون گل به خونه بیارم، وقتی تو ارزشمند ترین و زیباترین گل این خونه‌ای؟ رز سفید من. تو آمیخته از موسیقی و نگارگری هستی، تو آمیخته از شادی و آرامشی، تو جلا دهنده‌ی روح منی.چشم‌هات رو باز کن و بازهم به گل‌های جدید تراس حسودی کن پسر‌نازنین من؛ بزار این بار برای نابودی قهرت تا ابد پلکهای ابریشمیت رو ببوسم، تا ابد، درآغوشم"

برای تو~ -


" شبی که باهم بودیم، همون شب، تصمیم‌گرفتم تو رو برای خودم داشته باشم. من بی رحمم زیبای من؟ نیستم. من تنها یک مجنون از زنجیر رها شده ام. همون شب ستاره‌های روی گونه‌هات‌رو بوسیدم و اشک‌هات‌رو با دست‌هام پاک کردم. تو باید برای من می‌بودی. آبی ترین رنگ بوم زندگی من نباید نیلی آسمون کسی میشد. باید برای من می‌بود، فقط من و بس، و من همون شب تو رو برای خودم به زنجیر کشیدم، جرم من فقط عشقی بود که به دیوانگی‌ختم شد، عزیز دلربای من"

برای تو~ -


" به یاد روزهای بچگی‌باز هم زیر سایه این درخت نشستم. بید پیر، با من قد کشید. میگن دونستن زیاد از حد خوب نیست، پس کاش میتونستم به روزهای کودکی برگردم، روزهایی که از دنیای آدم‌بزرگ‌ها چیزی‌نمیدونستم. شاید اون زمان غمگین نبودم..چه کسی میدونه؟ شاید همه چیز بهتر بود. شاید آسمون نیلی حالم رو بهتر میکرد، شاید صدای خنده‌هام به آسمون میرسید و همون پیراهن زرد رو میپوشیدم، همونی که بیشتر از همه دوستش داشتم. اما افسوس، این‌ها فقط تلفیق خاطرات و آرزوهاست و بس"

برای تو~ -


" این ایستگاه آخره اما، آخر قصه‌ی ما نیست. من به انتظار تو می‌شینم، چقدر قراره طول بکشه؟سه سال؟ هشت سال؟ دوازده سال؟ من هر هفته لباس‌های سرخابی رنگم رو می‌پوشم و به ایستگاه میام. توبرمیگردی. من امید دارم که یک روز برمیگردی. با همون لبخند لثه‌ای و دلفریب،‌چروک‌های ناشی از خنده، لباس نظامی که بیشتر از هرچیزی بهت میاد با همون ابهتی که برازنده‌ی یک فرمانده‌است.این یک رویا نیست، این هرروزی که من زندگی می‌کنم، به انتظار‌برگشتن تو"

برای تو~ -


"محبوب من اینجا شب‌ها درد داره. به یاد داری؟ همون شب‌هایی که عاشقشون بودیم. شب‌های ایتالیا، وقتی دست‌هامون با لمس‌های گاه و بی‌گاه آغشته می‌شد، چشم‌های من در شرم غرق می‌شد و تو می‌خندیدی و من رو به آغوش می‌کشیدی. شب‌هایی که ملودی بی نظیر بوسه‌های ناگهانی مون سکوت این مکان تنها رو می‌شکست، شب‌هایی که سیگار نیمه خاموش رو از لب‌های من میدزدیدی و بعد از یک پک؛ با اغواگری لب‌های نرمت رو روی لب‌های ترک خورده من می‌کوبیدی. اما حالا من اینجا ایستادم و نخ‌های مارلبرو زیر پام یکی پس از دیگری می‌سوزن ولب‌های تو برای بوسه نیست، تن تو برای لمس نیست، چشم‌های تو برای حرف نیست، برگرد، به من، به اینجا که سرد و تنهاست، من مرد تنهایی نیستم، به من برگرد، محبوب اغواگر من"

برای تو~ -


"تو نقطه امن من بودی، تویی که مثل لب پرتگاه بودی. چطور میتونستم با این همه تناقض به تو دل ببندم؟ سرد بودی و گرم، خوب بودی و بد..مثل زخم و شفا..من اما جز تو به چیزی فکر نمیکردم..انگار ترس برای من بی معنا بود زمانی که اسم تو به زبون من جاری میشد. تو مثل یه گناه بودی و من.. یه عاشق بیچاره..یه گناهکار عاشق"

برای تو~ -


" آدم‌ها همیشه عاشق کسی میشن که نمیتونن داشته باشن. و درد بی همتا ترین همدم اون‌ها میشه، جوری آدم ها رو از ریشه می‌سوزونه که هیچ دوایی برای اون‌ها وجود نداره. عشق به کسی که نمیتونی داشته باشی، مثل یک دریاست.دریایی وسیع با موج‌هایی گستاخ، و آدم‌ها به دل این دریا میزنن با اینکه میدونن نمیتونن به معشوق برسن، مثل خورشیدی که عاشق ماه شده، آدم‌ها همیشه، با عشق به جنون می‌رسن"

برای تو~ -


"‌ بوسیدن پوست روشنت، درحالی که به چشم‌های من زل زدی و سعی می‌کنی سرخی گونه‌هات رو پنهون کنی، کشنده ترین صحنه دنیاست. انگار که به استخر آبی پرتاب بشم و همه چیز درآنی به خفگی تبدیل بشه. دوست داشتنش شبیه خفگیِ مطلق اما دوستش دارم. مثل حس سرمای سوختگی، مثل اسیب حاصل از جنون، مثل ترکیب رنگ آبی و مشکی، مثل ما.. من، و تو!"

برای تو~ -


" هر بار به گونه‌هات دست می‌کشم، لطافت گلبرگ‌های بنفشه رو احساس می‌کنم، لب‌های سرخابی تو وقتی که با خشونت بین لب‌های من کشیده میشن، شهد عشق رو می‌چشم. پلک‌هات رو که می‌بندی، می‌خوام بین مژه‌های بلندت رویاپردازی کنم و قصه ببافم، گل کوچولوی باغچه‌ی قلب من؛ تا ابد اینجا در قبل و خاطرم، میمونی. خاک من غرقه به ریشه‌ی پر مهر توا، گل کوچولوی بنفشه‌ی عاشق من."

برای تو~ -


Scenario for u~




🔮🪄~
- خونه شما گریفیندورِ.
شما شجاعت زیادی دارید. اجازه نمیدید کسی به خانواده و دوستانتون آسیب بزنه و هروقت پای مهر ورزی میون باشه حضورتون حس میشه.
- سپر مدافع شما، یک خرسِ.

🎐:For Teddy ~

20 last posts shown.

6

subscribers
Channel statistics