#۷۴
اونفس عمیقی کشید و ادامه داد:
- ما از همراهی هم لذت می بریم .من انقدر تو رو تو تختم می خوام که از این قضیه درد می کشم ولی قصد نداشتم به این زودی قبل از این که کمی بیشتر باهم باشیم اعتراف کنم اما تو به جایی برای زندگی کردن نیاز داری و من یه آپارتمان در شروپورت دارم ازت می خوام که درباره ی زندگی کردن با من فکر کنی
اگه از بالا به سرم ضربه می زد نمی تونست اندازه ی حالا به من آسیب بزنه . لازمه که به جای تلاش کردن برای بیرون ذهن مردم بودن برای برگشتن بین آن ها تلاش کنم
جمله های زیادی تو سرم بود اما همه آن ها را دور انداختم . حرارت او ، جذابیت بدن بزرگ او چیزی بود که باید با ان مقابله می کردم در حالی که صدای پتک زدن تری به تخته های سوخته آشپزخانه من پس زمینه صدام بود ذهنم را مرتب کرده و گفتم :
- السید ، تو درست می گی من ازت خوشم میاد در واقع احساس من به تو بیش از خوش اومدنه
حتی نمی توانستم به صورت او نگاه کنم به جای صورتش به دستهای بزرگش که با موهای تیره پوشیده شده بود نگاه کردم .اگر کمی پایین تر را نگاه می کردم می توانستم عضلات رانهایش را ببینم و ان .....خوب به دست های او برگردیم
- اما حالا زمان اشتباهیه . فکر می کنم توبه زمان بیشتری برای بیرون اومدن از رابطت با دبی نیاز داری. هنوز درگیر اون هستی .ممکنه فکر کنی گفتن ( برای همیشه تردت می کنم ) تو رو از همه احساساتت به دبی خلاص می کنه اما من اینطور فکر نمی کنم
السید خیلی محکم گفت:
- این یه سنت خیلی قوی بین مردم منه
ریسک کردم و نگاهی سریع به صورت او انداختم .برای اطمینان او گفتم :
- می تونم بگم که اون یه سنت قوی بود و اثر بزرگی بر هر کس که در انجا بود گذاشت .اما نمی تونم باور کنم همه احساسات تو به دبی با این کلمات در یک لحظه ریشه کن شدن . این جوری برای مردم کار نمی کنه
مصرانه گفت :
- این جوری برای گرگ نماها کار می کنه
درباره ی چیزی که می خواستم بگم خیلی فکر کردم :
- من عشق کسی رو می خوام که همراهم باشه و مشکلاتم رو حل کنه اما نمی خوام پیشنهادت رو فقط به خاطر اینکه به جایی برای زندگی نیاز دارم و ما به هم کشش جنسی داریم قبول کنم ، وقتی که خونم بازسازی شد اگه هنوز احساس مشابهی داشتی باهم صحبت می کنیم
او اعتراض کرد:
- الان زمانیه که تو بیش از همیشه به من نیاز داری
کلماتش برای متقاعد کردن من از هم سبقت می گرفتند
- تو الان به من نیاز داری ، من الان به تو نیاز دارم .ما برای هم ساخته شدیم تو این رو می دونی
- نه .تنها چیزی که من می دونم اینه که تو الان درباره ی خیلی چیزها نگرانی به هر حال تو معشوقه ات رو از دست دادی .من فکر می کنم تو هنوز باور نکردی که دیگه نمی بینیش
او رد کرد اما من ادامه دادم :
- من به اون با تفنگ شلیک کردم السید
صورت او در هم رفت
- دیدی؟ من دیدم که وقتی تازه گرگ شده بودی گوشت یه آدم رو پاره کردی و این من رو نترسوند .چون منو تو تویه سمتیم .اما تو عاشق دبی بودی حداقل یه زمانی عاشقش بودی وما الان می خوایم وارد یه رابطه بشیم در حالی که بعضی روزها که به من نگاه می کنی کسی رو میبینی که به زندگی معشوقه سابقت پایان داده
السید دهانش را برای گفتن حرفی باز کرد اما من دستم را به نشانه سکوت بالا بردم می خواستم حرفم را تمام کنم :
- به علاوه السید پدر تو در مبارزه برای رهبریه. اون می خواد انتخابات رو ببره . شاید تو یه رابطه مقرر شده شروع کنی که به جاه طلبی اون کمک کنه . نمی دونم اما من نمی خوام بخشی از سیاست جانورنماها باشم و وارد رابطه ای به سردی اونچه در مراسم تدفین هفته گذشته دیدیم هم نمی شم
السید گفت :
- من از اونها خواستم که از قدرت تو در کنار من استفاده کنن
صورتش با احساس گناه سخت شد :
- من فقط می خواستم که اون ها به تو احترام بزارن
- من این احترام گذاشتن رو بهتر می پذیرفتم اگه ازش اطلاع داشتم
با شنیدن صدای نزدیک شدن ماشینی تکان خوردم و برای اولین بار از دیدن اندی بلفلر خوشحال شدم
اونفس عمیقی کشید و ادامه داد:
- ما از همراهی هم لذت می بریم .من انقدر تو رو تو تختم می خوام که از این قضیه درد می کشم ولی قصد نداشتم به این زودی قبل از این که کمی بیشتر باهم باشیم اعتراف کنم اما تو به جایی برای زندگی کردن نیاز داری و من یه آپارتمان در شروپورت دارم ازت می خوام که درباره ی زندگی کردن با من فکر کنی
اگه از بالا به سرم ضربه می زد نمی تونست اندازه ی حالا به من آسیب بزنه . لازمه که به جای تلاش کردن برای بیرون ذهن مردم بودن برای برگشتن بین آن ها تلاش کنم
جمله های زیادی تو سرم بود اما همه آن ها را دور انداختم . حرارت او ، جذابیت بدن بزرگ او چیزی بود که باید با ان مقابله می کردم در حالی که صدای پتک زدن تری به تخته های سوخته آشپزخانه من پس زمینه صدام بود ذهنم را مرتب کرده و گفتم :
- السید ، تو درست می گی من ازت خوشم میاد در واقع احساس من به تو بیش از خوش اومدنه
حتی نمی توانستم به صورت او نگاه کنم به جای صورتش به دستهای بزرگش که با موهای تیره پوشیده شده بود نگاه کردم .اگر کمی پایین تر را نگاه می کردم می توانستم عضلات رانهایش را ببینم و ان .....خوب به دست های او برگردیم
- اما حالا زمان اشتباهیه . فکر می کنم توبه زمان بیشتری برای بیرون اومدن از رابطت با دبی نیاز داری. هنوز درگیر اون هستی .ممکنه فکر کنی گفتن ( برای همیشه تردت می کنم ) تو رو از همه احساساتت به دبی خلاص می کنه اما من اینطور فکر نمی کنم
السید خیلی محکم گفت:
- این یه سنت خیلی قوی بین مردم منه
ریسک کردم و نگاهی سریع به صورت او انداختم .برای اطمینان او گفتم :
- می تونم بگم که اون یه سنت قوی بود و اثر بزرگی بر هر کس که در انجا بود گذاشت .اما نمی تونم باور کنم همه احساسات تو به دبی با این کلمات در یک لحظه ریشه کن شدن . این جوری برای مردم کار نمی کنه
مصرانه گفت :
- این جوری برای گرگ نماها کار می کنه
درباره ی چیزی که می خواستم بگم خیلی فکر کردم :
- من عشق کسی رو می خوام که همراهم باشه و مشکلاتم رو حل کنه اما نمی خوام پیشنهادت رو فقط به خاطر اینکه به جایی برای زندگی نیاز دارم و ما به هم کشش جنسی داریم قبول کنم ، وقتی که خونم بازسازی شد اگه هنوز احساس مشابهی داشتی باهم صحبت می کنیم
او اعتراض کرد:
- الان زمانیه که تو بیش از همیشه به من نیاز داری
کلماتش برای متقاعد کردن من از هم سبقت می گرفتند
- تو الان به من نیاز داری ، من الان به تو نیاز دارم .ما برای هم ساخته شدیم تو این رو می دونی
- نه .تنها چیزی که من می دونم اینه که تو الان درباره ی خیلی چیزها نگرانی به هر حال تو معشوقه ات رو از دست دادی .من فکر می کنم تو هنوز باور نکردی که دیگه نمی بینیش
او رد کرد اما من ادامه دادم :
- من به اون با تفنگ شلیک کردم السید
صورت او در هم رفت
- دیدی؟ من دیدم که وقتی تازه گرگ شده بودی گوشت یه آدم رو پاره کردی و این من رو نترسوند .چون منو تو تویه سمتیم .اما تو عاشق دبی بودی حداقل یه زمانی عاشقش بودی وما الان می خوایم وارد یه رابطه بشیم در حالی که بعضی روزها که به من نگاه می کنی کسی رو میبینی که به زندگی معشوقه سابقت پایان داده
السید دهانش را برای گفتن حرفی باز کرد اما من دستم را به نشانه سکوت بالا بردم می خواستم حرفم را تمام کنم :
- به علاوه السید پدر تو در مبارزه برای رهبریه. اون می خواد انتخابات رو ببره . شاید تو یه رابطه مقرر شده شروع کنی که به جاه طلبی اون کمک کنه . نمی دونم اما من نمی خوام بخشی از سیاست جانورنماها باشم و وارد رابطه ای به سردی اونچه در مراسم تدفین هفته گذشته دیدیم هم نمی شم
السید گفت :
- من از اونها خواستم که از قدرت تو در کنار من استفاده کنن
صورتش با احساس گناه سخت شد :
- من فقط می خواستم که اون ها به تو احترام بزارن
- من این احترام گذاشتن رو بهتر می پذیرفتم اگه ازش اطلاع داشتم
با شنیدن صدای نزدیک شدن ماشینی تکان خوردم و برای اولین بار از دیدن اندی بلفلر خوشحال شدم