#پیام_ناشناس
#داستان_پانزدهم
من
من هیچ وقت روز ولنتاین کسی بهم کادو نداده ،
یا هیچ وقت به امید کسی تلگرام گوشیم رو باز نمیکردم ،
یا وقتایی که ناراحت میشم هیچوقت نمیرم روی شونه ی فرد مورد نظر گریه کنم،
هیچ وقت کسی موهام رو پشت گوشم نذاشته که بهتر صورتم رو ببینه ،
تا جایی که میدونم خیلی وقته کسی قصدش رو هم نداشته ،
هیچ وقت با فکر کردن به یه نفر توی اون دقیقه های نیمه شب ، خوابم نبرده،
هیچ وقت وویس های یه نفر رو صد بار گوش ندادم ،
هیچ وقت کسی دستم رو بیشتر از ۱۰ دقیقه توی دستش نمیگیره.. چون زیادی خیسه ،
هیچ وقت کادوی معناداری نگرفتم و از خیرش هم گذشتم ! ،
هیچ وقت دوست نداشتم که به اینجا برسم و رسیدم ،
دروغه اگه بگم کسی حرفایی بهم نزده که تا زیر گوشم قرمز بشه و سرم رو پایین بندازم ؛ اما شاید هم کسی اینارو بهم نمیگفته چون وقتی سرم رو اوردم بالا کسی نبود ! ،
دروغه اگه بگم به عکس یه نفر ساعت ها زل نزده ام ولی شاید اصلن اون وجود نداشته چون دیگه پیشم نمیاد ،
هیچ وقت رژ لبم رو یه دور دیگه روی لبم نکشیدم تا کسی بیشتر بهم نگاه کنه ،
و موقع راه رفتن سرم رو پایینتر از حالت معمول میگیرم ،
شاید تنها کسی که همیشه کنارم میخوابه کتاب های شعر و داستان باشن ،
شاید همیشه کتابهام رو بغل کنم و اشکام هر کلمه ی کتاب رو درک کنن ، و دستهام رو روی هر صفحه بکشم و فکر کنم که صورت کسی رو نوازش میکنم که وجود نداره ،
هر روز صبح ، به کسی صبح بخیر میگم که نیست ،
و هر شب ،
روی بالش کسی دست میکشم که هیچ وقت نبوده
-nelipot
@HarfBeManBot