[نامهی اول]
امروز از آن روزهاییست که بدبختی را با تکتک اجزایم حس میکنم. دستانم بدبخت هستند، چشمانم بدبخت هستند، ریههایم بدبخت هستند و پشت هر یک از اینها هزاران اندوه لانه کرده است که روایت هر کدام یک مرتبه دیگر زندگی کردن میطلبد؛ پس به رنجَش نمیارزد. ویلی عزیز! من هیچ وقت طرفدار زندگی نبودهام و تنها دلیلی که هرروز صبح چشمانم به دنیا باز میشود این است که هنوز نوبت من نرسیده؛ اما اندوه تحمل زندگی ناخواسته دارد مرا از پا در میآورد. روزی چندین مرتبه بیدلیل گریه میکنم و شبها را تا دیروقت مشغول فکر کردن هستم، فکرهای بینتیجه زنجیروار به هم متصل میشوند و دور مغزم میپیچند. مغزم خفه میشود. هیچوقت به نتیجهی تلاشهایم نرسیدهام و نسبت به امید بدبین هستم. حال امید برای من دروغیست که فقط غصهام را بیشتر میکند. میدانم هنوز جوان هستم و هزاران صفحهی نخوانده از دنیا برای من باقی مانده اما ویلی، من به اندازه کافی دنیا را دیدهام و دیگر میلی به ادامه دادن و انتظار برای وقایع جدید-هرچند خوشایند-را ندارم. این دنیا با نادیده گرفتن تمامی زشتیهایش همچنان برای من بدقواره است. حتی رسیدن به تمام آرزوهایم نیز ذرهای از میل من به عدم وجود را کم نمیکند. اگر دنیا بر مدار خوشیمنی بچرخد پاییز امسال یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد. تا آن روز برایت نامه مینویسم. مراقب خودت باش دوست من.
-برای دوستی که از او نمیدانم
۲۸ آگوست ۲۰۲۱
امروز از آن روزهاییست که بدبختی را با تکتک اجزایم حس میکنم. دستانم بدبخت هستند، چشمانم بدبخت هستند، ریههایم بدبخت هستند و پشت هر یک از اینها هزاران اندوه لانه کرده است که روایت هر کدام یک مرتبه دیگر زندگی کردن میطلبد؛ پس به رنجَش نمیارزد. ویلی عزیز! من هیچ وقت طرفدار زندگی نبودهام و تنها دلیلی که هرروز صبح چشمانم به دنیا باز میشود این است که هنوز نوبت من نرسیده؛ اما اندوه تحمل زندگی ناخواسته دارد مرا از پا در میآورد. روزی چندین مرتبه بیدلیل گریه میکنم و شبها را تا دیروقت مشغول فکر کردن هستم، فکرهای بینتیجه زنجیروار به هم متصل میشوند و دور مغزم میپیچند. مغزم خفه میشود. هیچوقت به نتیجهی تلاشهایم نرسیدهام و نسبت به امید بدبین هستم. حال امید برای من دروغیست که فقط غصهام را بیشتر میکند. میدانم هنوز جوان هستم و هزاران صفحهی نخوانده از دنیا برای من باقی مانده اما ویلی، من به اندازه کافی دنیا را دیدهام و دیگر میلی به ادامه دادن و انتظار برای وقایع جدید-هرچند خوشایند-را ندارم. این دنیا با نادیده گرفتن تمامی زشتیهایش همچنان برای من بدقواره است. حتی رسیدن به تمام آرزوهایم نیز ذرهای از میل من به عدم وجود را کم نمیکند. اگر دنیا بر مدار خوشیمنی بچرخد پاییز امسال یکدیگر را ملاقات خواهیم کرد. تا آن روز برایت نامه مینویسم. مراقب خودت باش دوست من.
-برای دوستی که از او نمیدانم
۲۸ آگوست ۲۰۲۱