🚫🚫🚫💯💯💯🚫🚫🚫🚫🚫
#هیجانی_تو_چشم-پسره-میخواد-اسید-بریزه
#انتقام _ سیاه 🖤
#part_18
انگستشش گذاشت رو کتفم و هولم داد تو اتاق.
اتاق در نگاه اول طاعون سیاه بود.
نفس هام تنگ شده بود همه چیز ها سیاه بودن با نور قرمز کم نوری که بر وسایل میتابید و تپس قلبب که حس میکردم جز خودم بقیه هم میتوانن بشنون.
صدای قاب کفشش ریشه افکار منو پاره کرد
نیکی : بخواب رو تخت باید بدونی هر کاری توانی داره .
انقدر نگاه سنگینی داشت توانایی مخالفت نداشتم.
چند ثانیه ای از خوابدنم گذشته بود که
، تا به خودم امدم ددیم بسته شدم و خیسی پد الکل برق از چشمام پرونده بود
نیکی با پوزخند : یه ترزیق سادست که یه مدت فلجت میکنه .
جای سوزن توی مهره های گردنم حس کردم
تمام بدنم سنگین شد
نیکی : فکر میکنم نیاز نیست ببینی یه کم اسید تو قابل کنترل تر میکنه .
- فقط از خدا میخواستم که این فقط یک داستان باشه که توی کنال های تلگرامی میزارن که در اخرین لحظه این اتفاق نیفتاد اما واقعی واقعی بود. درد واسم قابل لمس بود
قطره چکون نزدیک قرنیه چشمم کرد اما پلک هام هم فلج شده بودن باورم نمیشد این نیکیه یه قطره ریخت و اولین فریاد در سکوتم تجربه کردم
.نیکی: ههههههههههه ترسیدی؟ . اب بود .
از شدت ترس خیسی شرتم حس کردم. با یک نگاه تمسخر امیز قيچي اورد و.....
♠️ بانوی سیاه ♠️
🚫🚫🚫💯💯💯🚫🚫🚫
https://t.me/joinchat/AAAAAE47NupgcI8g8gLxQgیه رمان جدید دختره برمیگرده برا انتقام
سرچ کن نبود لف بده
🚫🚫🚫🚫💯💯🚫🚫🚫
👌👌👌👌