ولی اخه- به این فکر کنید که لویی چندشب نمیتونسته از سر و صداهایی که همسایه های عزیزش در حین *انجام دادن* اون کار تولید میکردن بخوابه، و هر روز صبح با حالت اخمالو و بدخلقانه بیدار میشده و به هری غر میزده که فردا دیگه واقعا میرم باهاشون حرف میزنم-
ولی خب منتظر بوده هری بره تا باهاشون حرف بزنه چون خودش زیادی شایـه.