«امشب در سر شوری دارم»
دست کشیدم روی تنم و به دنبال برامدگی پاکت سیگارم بودم و جز کیف پول و فندکم چیز دیگری نیافتم
کلافه و فکری نگاهم را در اطراف گرداندم و انگار نبود واقعا!
سوئیچ به دست خواستم بزنم بیرون که صدایم زد و گفت کجا؟
گفتم تا ماشین میروم و میآیم و از در بیرون رفتم و زیر صندلیم و اطراف آن را چک کردم.
در داشبورد را باز کردم و انگار پرت شدم در آب سرد!
نمیدانم کی تا حالا در داشبورد باز نشده بود که چشمم به آن گل سر سرخ رنگ نیافتاده بود اما حالا و در بدترین زمان و مکان و شرایط با آن روبرو شدهام.
سعی کردم بیخیال باشم و میدانستم پاکتی در کار نیست و فقط قرار است مغزم پر شود از شکوفههای سفید پخش شده روی سرخها و سرخ نشسته در موهای سیاهت و سیاهی اسیر در دستانم و دست پیچیده دور آغوشت و ..
چه میدانم
در داشبورد را بستم و راه افتادم تا به دکهی سر خیابان برسم و کمی آرام شوم مثلا!
تا برگردم کنار کسانیکه هیچکدام تو نیستند و دل من انگار جایی میان تار به تار سیاهت جامانده و خود نمیدانستم...
دست کشیدم روی تنم و به دنبال برامدگی پاکت سیگارم بودم و جز کیف پول و فندکم چیز دیگری نیافتم
کلافه و فکری نگاهم را در اطراف گرداندم و انگار نبود واقعا!
سوئیچ به دست خواستم بزنم بیرون که صدایم زد و گفت کجا؟
گفتم تا ماشین میروم و میآیم و از در بیرون رفتم و زیر صندلیم و اطراف آن را چک کردم.
در داشبورد را باز کردم و انگار پرت شدم در آب سرد!
نمیدانم کی تا حالا در داشبورد باز نشده بود که چشمم به آن گل سر سرخ رنگ نیافتاده بود اما حالا و در بدترین زمان و مکان و شرایط با آن روبرو شدهام.
سعی کردم بیخیال باشم و میدانستم پاکتی در کار نیست و فقط قرار است مغزم پر شود از شکوفههای سفید پخش شده روی سرخها و سرخ نشسته در موهای سیاهت و سیاهی اسیر در دستانم و دست پیچیده دور آغوشت و ..
چه میدانم
در داشبورد را بستم و راه افتادم تا به دکهی سر خیابان برسم و کمی آرام شوم مثلا!
تا برگردم کنار کسانیکه هیچکدام تو نیستند و دل من انگار جایی میان تار به تار سیاهت جامانده و خود نمیدانستم...