بی حجابی اجباری
فاطمه موسوی ویایه
اوايل قرن بيستم دو کشور ايران و ترکيه دوره اي از اوضاع نامناسب اقتصادي همراه با آشفتگيهاي سياسي را طي کردند که پس از جنگ جهاني اول، زمينه ساز ظهور رهبران مقتدر شد. رضاشاه در ايران و آتاتورک در ترکيه نظم سياسي جديدي بوجود آوردند و تلاش کردند با شتاب دادن به اصلاحات اجتماعي، کشور خود را مدرن کنند. اين فرايند تجدد آمرانه تا آنجا گسترش يافت که پوشش زنان و مردان را که از سنتهاي ديني تبعيت ميکرد، تغيير داد. اروپايي کردن لباس مردان و کشف حجاب زنان، خشم علما را برانگيخت و با مخالفتهاي بسياري روبرو شد اما اين مخالفتها به وسيله دولت مقتدر مرکزي که نظام اداری و ارتش نوین را در خدمت داشت با خشونت سرکوب شد.
ميزان مخالفتها با تغییر پوشش زنان و پاسخ دولت به این اعتراض ها در دو کشور، تفاوت داشتند. رضا شاه حجاب اسلامي را به طور کامل ممنوع کرد، او به ممنوعیت چادر و چاقچور و روبنده اکتفا نکرد بلکه راه حل زنان در استفاده از مقنعه را نیز نپذیرفت و فقط کلاههاي غربي را براي زنان مجاز دانست. آتاتورک انعطاف بیشتری داشت و سیاست تغییر لباس را به عنوان يک سياست عمومي و قابل اجرا در خصوص همه زنان به کار نگرفت، زنان در محیط های آموزشی و اداری موظف به پوشیدن لباس فرم رسمی بودند نه بیشتر. از سوي ديگر رضاخان روش مستبدانه تر و خشن تري براي اعمال سياست تغيير پوشش به کار برد و از پلیس و گشت های خیابانی و برخوردهای فیزیکی استفاده کرد.
در نهایت می بینیم که پيامدهاي سياستهاي فرهنگي اعمال شده در دو کشور متفاوت شدند. در ترکیه آزادی پوشش زنان به عنوان یک سیاست باقی ماند، با انکه نیمی از زنان به پوشش اسلامی مقید ماندند، حجاب هرگز به چالش فرهنگی تبدیل نشد. اما پس از سقوط رضاخان به جز اندکی از زنان طبقه متوسط شهری بقيه گروههاي اجتماعي زنان بار ديگر به حجاب و استفاده از چادر چرخی روي آوردند. سوال اینجاست که اگر شیوه رضاخان نیز کمتر مستبدانه بود، موفق آمیزتر نبود؟ پاسخ من آری است، اما تاریخ را نمی توان تغییر داد. فقط می توان درس هایش را آموخت: اجبار هیچ گاه بهترین استراتژی نیست.
@women_socialproblems
فاطمه موسوی ویایه
اوايل قرن بيستم دو کشور ايران و ترکيه دوره اي از اوضاع نامناسب اقتصادي همراه با آشفتگيهاي سياسي را طي کردند که پس از جنگ جهاني اول، زمينه ساز ظهور رهبران مقتدر شد. رضاشاه در ايران و آتاتورک در ترکيه نظم سياسي جديدي بوجود آوردند و تلاش کردند با شتاب دادن به اصلاحات اجتماعي، کشور خود را مدرن کنند. اين فرايند تجدد آمرانه تا آنجا گسترش يافت که پوشش زنان و مردان را که از سنتهاي ديني تبعيت ميکرد، تغيير داد. اروپايي کردن لباس مردان و کشف حجاب زنان، خشم علما را برانگيخت و با مخالفتهاي بسياري روبرو شد اما اين مخالفتها به وسيله دولت مقتدر مرکزي که نظام اداری و ارتش نوین را در خدمت داشت با خشونت سرکوب شد.
ميزان مخالفتها با تغییر پوشش زنان و پاسخ دولت به این اعتراض ها در دو کشور، تفاوت داشتند. رضا شاه حجاب اسلامي را به طور کامل ممنوع کرد، او به ممنوعیت چادر و چاقچور و روبنده اکتفا نکرد بلکه راه حل زنان در استفاده از مقنعه را نیز نپذیرفت و فقط کلاههاي غربي را براي زنان مجاز دانست. آتاتورک انعطاف بیشتری داشت و سیاست تغییر لباس را به عنوان يک سياست عمومي و قابل اجرا در خصوص همه زنان به کار نگرفت، زنان در محیط های آموزشی و اداری موظف به پوشیدن لباس فرم رسمی بودند نه بیشتر. از سوي ديگر رضاخان روش مستبدانه تر و خشن تري براي اعمال سياست تغيير پوشش به کار برد و از پلیس و گشت های خیابانی و برخوردهای فیزیکی استفاده کرد.
در نهایت می بینیم که پيامدهاي سياستهاي فرهنگي اعمال شده در دو کشور متفاوت شدند. در ترکیه آزادی پوشش زنان به عنوان یک سیاست باقی ماند، با انکه نیمی از زنان به پوشش اسلامی مقید ماندند، حجاب هرگز به چالش فرهنگی تبدیل نشد. اما پس از سقوط رضاخان به جز اندکی از زنان طبقه متوسط شهری بقيه گروههاي اجتماعي زنان بار ديگر به حجاب و استفاده از چادر چرخی روي آوردند. سوال اینجاست که اگر شیوه رضاخان نیز کمتر مستبدانه بود، موفق آمیزتر نبود؟ پاسخ من آری است، اما تاریخ را نمی توان تغییر داد. فقط می توان درس هایش را آموخت: اجبار هیچ گاه بهترین استراتژی نیست.
@women_socialproblems