از هر طرف محاصره در هیچم؛
دنیا حریف زجر روانم نیست
من گور دست جمعی انسانم؛
گویا کسی مقیم جهانم نیست
میمانم و دریغ که میدانم
در باغهای یائسه گل کردم
دارد مرا به گریه میاندازد
خاکی که خانهی پدرانم نیست
از باغهای یائسه در بردم
با بادهای هرزه روانم را
جز رنج پیر و داغ جوان دیدن
چیزی به چنتهی چمدانم نیست
سرحلقهی ملاحدهی دوران
سرکردهی زنادقهی دهرم
از شش جهت مسخر شیطانم
یک آیه در تمامت جانم نیست
بیدار خواب قبر پریشانی است
روح دریدهای که به من دادند
حالا که جز مجادلهی باطل
نقشی بر آستانهی جانم نیست...
از عقل و عشق فاصله میگیرم
در ابر چشمهای تو میمیرم
در من ببار یاور ناهم خون!!
تنها خودت مقیم جهانم باش
علی اکبر یاغی تبار
- یک تکه تنهایی
@Yekteketanhaie