وسط چای خوردن، فهمیدم دارد از دور نگاهم می کند.
با کمی مکث وانمود کردم هنوز ندیدمش به دوستی که کنارم نشسته بود چیزی گفتم و شانه هایم را تکان دادم ؛مثلا ما شادیم!
دروغ چرا آن لحظه گردنم سعی به بی خیالی اما صورتم کار خودش را می کرد!
پلکم مرا تند ورق می زد و پای یک خاطره از او مات می ایستاد!
آن لحظه با خودم لج بودم لب هایم حالت خنده ولی قندِ گوشه ی دهانم! داشت ،گریه می کرد.
Yeopro